مولانا:بگویم خفیه تا خواجه نرنجد که آن دلبر همی در بر نگنجد
❈۱❈
بگویم خفیه تا خواجه نرنجد
که آن دلبر همی در بر نگنجد
ز مستی من ترازو را شکستم
ترازو کان گوهر را نسنجد
❈۲❈
بتان را جمله زو بدرید سربند
که ماده گرگ با یوسف نغنجد
هم از جمله سیه روییست آن نیز
که پیش رومیی زنجی بزنجد
❈۳❈
قراضه کیست پیش شمس تبریز
که گنج زر بیارد یا بگنجد
کامنت ها