گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:یکی لحظه از او دوری نباید کز آن دوری خرابی‌ها فزاید

❈۱❈
یکی لحظه از او دوری نباید کز آن دوری خرابی‌ها فزاید
تو می‌گویی که بازآیم چه باشد تو بازآیی اگر دل در گشاید
❈۲❈
بسی این کار را آسان گرفتند بسی دشوارها آسان نماید
چرا آسان نماید کار دشوار که تقدیر از کمین عقلت رباید
❈۳❈
به هر حالی که باشی پیش او باش که از نزدیک بودن مهر زاید
اگر تو پاک و ناپاکی بمگریز که پاکی‌ها ز نزدیکی فزاید
❈۴❈
چنانک تن بساید بر تن یار به دیدن جان او بر جان بساید
چو پا واپس کشد یک روز از دوست خطر باشد که عمری دست خاید
❈۵❈
جدایی را چرا می‌آزمایی کسی مر زهر را چون آزماید
گیاهی باش سبز از آب شوقش میندیش از خری کو ژاژ خاید
❈۶❈
سرک بر آستان نه همچو مسمار که گردون این چنین سر را نساید

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۶۸۲

تصاویر

کامنت ها

علی حسنی
2020-05-01T09:18:08
مولانا در حالتی قرار دارد که این حالت خود را دوست خطاب می کند، تا زمانی که در این حالت قرار دارد یا با دوست نزدیک است، همه چیز درست و صحیح است،ایمن است،گرفتاری و مشکلات ندارد،اما زمانی که از این حالت دور شود، یا به تعبیر شاعر از دوست فاصله بگیرد، مدام اتفاقاتی برایش می افتد، یا خطرهایی او را تهدید می کند، و مثل زهری زندگی او را تلخ می کند، به خودش می گوید، تو که می دانی نبایست از این حالت(نزدیک یار)دور شوی، پس چرا این کار را می کنی،و می گوید، نفس و واکنش ها فریبم می دهند، می گویند به نفس پاسخ بده و برگرد، یا به خواسته های بد خود را انجام بده و سریع برگرد، در صورتیکه برگشتن دشوار است، حالتی که مولانا در او قرار دارد، زندگی در لحظه است، یعنی به گذشته، آینده اجازه نمی دهد که او را با خودش به جاهای مختلف ببرند، در زمان حال هم ،همه موضوعاتی که به ذهن او می رسد را کنترل می کند، و اجازه نمی دهد هر موضوعی مطرح شود ، و او را با خودش ببرد، فقط با موضوعاتی است که بایست به آنها بپردازد، بعبارت دیگر بر گفتگوی سر خود کنترل دارد، و گفتگوی سر را خاموش می کند،،و در ارتباط با اتفاقات ،از عدم تصمیم می گیرد، یعنی مثال گربه گرسنه ای است که برای گرفت موش دست پاچه ،دست در هر سوراخی نمی کند، یعنی واکنشی تصمیم نمی گیرد، از طرفی بی خیال یک جا نمی نشیند و نمی گوید خدایی که مرا خلق کرده بایست روزی مرا برساند، واکنش منفی نمی دهد، یا با تصمیم عقلی نمی گوید من با تحقیق و عقل به این نتیجه رسیدم که ،فقط موش بر فرض در سوراخ 5 است، و به بقیه راه حل های کاری نداشته باشد، او می داند گرسنه است، و بایست شکمش را سیر کند، منتظر است تا موشی از سوراخی بیرون بیاید و آن را شکار کند،
نادر..
2017-08-30T21:24:01
جدایی را چرا می‌آزمایی؟!
همایون
2017-09-19T00:51:12
پیامی زیبا و سودمند و پایه ای‌ در این غزل هست که با زبانی ساده و صمیمی بیان شده استبا یار خود جدایی و دوری را تجربه نکن آنچه اهمیت دارد داشتن یار و دوست است جلال دین در عرفان خود داشتن دوست را شرط اساسی‌ میداند و دوستی‌ شمس این نکته را به او آموخت و همواره آن را بکار بستو همیشه دوستی‌ با وفا در کنار خود داشت بار‌ها تأکید میکند که از دل‌ به دل‌ راهی‌ هستکه همان راه مستی و پرواز استچه زیبا دیدن یار را تماس دو جان قلمداد میکندکه بالاترین لذت برای انسان است