مولانا:روزم به عیادت شب آمد جانم به زیارت لب آمد
❈۱❈
روزم به عیادت شب آمد
جانم به زیارت لب آمد
از بس که شنید یاربم چرخ
از یارب من به یارب آمد
❈۲❈
یار آمد و جام باده بر کف
زان می که خلاف مذهب آمد
هر بار ز جرعه مست بودم
این بار قدح لبالب آمد
❈۳❈
عالم به خمار اوست معجب
پس وی چه عجب که معجب آمد
بر هر فلکی که ماه او تافت
خورشید کمینه کوکب آمد
❈۴❈
گویی مه نو سواره دیدش
کز عشق چو نعل مرکب آمد
این بس نبود شرف جهان را
کو روح و جهان چو قالب آمد
❈۵❈
شاد آن دل روشنی که بیند
دل را که چه سان مقرب آمد
از پرتو دل جهان پرگل
زیبا و خوش و مؤدب آمد
❈۶❈
هر میوه به وقت خویش سر کرد
هر فصل چه سان مرتب آمد
بس کن که به پیش ناطق کل
گویای خمش مهذب آمد
❈۷❈
بس کن که عروس جان ز جلوه
با نامحرم معذب آمد
من بس نکنم که بیدلان را
این کلبشکر مجرب آمد
❈۸❈
من بس نکنم به کوری آنک
اندر ره دین مذبذب آمد
خامش که به گفت حاجتی نیست
چون جذب فرغت فانصب آمد
❈۹❈
خود گفتن بنده جذب حقست
کز بنده به بنده اقرب آمد
کامنت ها