گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:اول نظر ار چه سرسری بود سرمایه و اصل دلبری بود

❈۱❈
اول نظر ار چه سرسری بود سرمایه و اصل دلبری بود
گر عشق وبال و کافری بود آخر نه به روی آن پری بود
❈۲❈
زان رنگ تو گشته‌ایم بی‌رنگ زان سوی خرد هزار فرسنگ
گر روم گزید جان اگر زنگ آخر نه به روی آن پری بود
❈۳❈
رو کرده به چتر پادشاهی وز نور مشارقش سپاهی
گر یاوه شد او ز شاهراهی آخر نه به روی آن پری بود
❈۴❈
همچون مه بی‌پری پریدن چون سایه به رو و سر دویدن
چون سرو ز بادها خمیدن آخر نه به روی آن پری بود
❈۵❈
زان مه که نواخت مشتری را جان داد بتان آزری را
گر سهو فتاد سامری را آخر نه به روی آن پری بود
❈۶❈
گر هجده هزار عالم ای جان پر گشت ز قال و قالم ای جان
گر حالم وگر محالم ای جان آخر نه به روی آن پری بود
❈۷❈
چون ماه نزارگشته شادیم کاندر پی آفتاب رادیم
ور هم به خسوف درفتادیم آخر نه به روی آن پری بود
❈۸❈
ناموس شکسته‌ایم و مستیم صد توبه و عهد را شکستیم
ور دست و ترنج را بخستیم آخر نه به روی آن پری بود
❈۹❈
زان جام شراب ارغوانی زان چشمه آب زندگانی
گر داد فضولیی نشانی آخر نه به روی آن پری بود
❈۱۰❈
فصلی به جز این چهار فصلش نی فصل ربیع و اصل اصلش
گر لاف زدیم ما ز وصلش آخر نه به روی آن پری بود
❈۱۱❈
خاموش که گفتنی نتان گفت رازش باید ز راه جان گفت
ور مست شد این دل و نشان گفت آخر نه به روی آن پری بود

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۷۱۵

تصاویر

کامنت ها

خموش
2013-07-10T02:26:48
نفحات وصلک اوقدت،جمرات شوقک فی الحشاز غمت به سینه کم آتشی،که نزد زمانه کم آتشاتو چه مظهری که ز جلوه ی،که صدای صیحه ی قدسیان،گذرد ز ذروه لا مکان که خوشا جمال ازل خشا
همایون
2023-09-21T16:59:02.0839831
از جمله غزل های خوشایند جلال دّین است که به دستکاری و دوباره نویسی آن پرداخته است نوشته نخستین را در غزل شماره ۷۱۴ تاریخ ما می‌توان یافت، آنجا با نام شمس پایان می یابد و اینجا رازش را و نامش را از راه جان میگوید نه زبان چون سخن آن پری در میان است و همه آن پری هستیم و شمس هم همان پری است آن پری که هست و نیست نمی شناسد و چون هستی می یابد شمس میشود و شمس نیست میشود تا پری شود این راز کار دانش تجربی و اندازه گرفتن نیست کار کشف و اختراع نیست بلکه شناختی درونی است که در این غزل ویژه در قالبی ممتاز و ویژه به آن پرداخته میشود