مولانا:آخر گهر وفا ببارید آخر سر عاشقان بخارید
❈۱❈
آخر گهر وفا ببارید
آخر سر عاشقان بخارید
ما خاک شما شدیم در خاک
تخم ستم و جفا مکارید
❈۲❈
بر مظلومان راه هجران
این ظلم دگر روا مدارید
ای زهره ییان به بام این مه
بر پرده زیر و بم بزارید
❈۳❈
یا نیز شما ز درد دوری
همچون من خسته دلفکارید
محروم نماند کس از این در
ما را به کسی نمیشمارید
❈۴❈
آن درد که کوه از او چو ذرست
بر ذرگکی چه میگمارید
ای قوم که شیرگیر بودیت
آن آهو را کنون شکارید
❈۵❈
زان نرگس مست شیرگیرش
بی خمر وصال در خمارید
زان دلبر گلعذار اکنون
بس بیدل و زعفران عذارید
❈۶❈
با این همه گنج نیست بیرنج
بر صبر و وفا قدم فشارید
مردانه و مردرنگ باشید
گر در ره عشق مرد کارید
❈۷❈
چون عاشق را هزار جانست
بی صرفه و ترس جان سپارید
جان کم ناید ز جان مترسید
کاندر پی جان کامکارید
❈۸❈
عشقست حریف حیله آموز
گرد از دغل و حیل برآرید
در عشق حلال گشت حیله
در عشق رهین صد قمارید
❈۹❈
حقست اگر ز عشق آن سرو
با جمله گلرخان چو خارید
حقست اگر ز عشق موسی
بر فرعونان نفس مارید
❈۱۰❈
جان را سپر بلاش سازید
کاندر کف عشق ذوالفقارید
در صبر و ثبات کوه قافید
چون کوه حلیم و باوقارید
❈۱۱❈
چون بحر نهان به مظهر آید
ماننده موج بیقرارید
هنگام نثار و درفشانی
چون ابر به وقت نوبهارید
❈۱۲❈
در تیر شهیت اگر شهیدیت
در پیش مهیت اگر غبارید
پاینده و تازه همچو سروید
چون شاخ بلند میوه دارید
❈۱۳❈
ز آسیب درخت او چو سیبید
چون سیب درخت سنگسارید
گر سنگ دلان زنندتان سنگ
با گوهر خویش یار غارید
❈۱۴❈
چون دامن در پیش دوانید
گر همچو سجاف بر کنارید
چون همسفرید با مه خویش
پیوسته چو چرخ در دوارید
❈۱۵❈
هم عشق شما و هم شما عشق
با اشتر عشق هم مهارید
گر نقب زنست نفس و دزدست
آخر نه در این حصین حصارید
❈۱۶❈
از عشق خورید باده و نقل
گر مقبل وگر حلال خوارید
دیدیت که تان همینگارد
دیگر چه خیال مینگارید
❈۱۷❈
اوتان به خود اختیار کردست
چه در پی جبر و اختیارید
محکوم یک اختیار باشید
گر عاشق و اهل اعتبارید
❈۱۸❈
خاموش کنم اگر چه با من
در نطق و سکوت سازوارید
کامنت ها