گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند

❈۱❈
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند
❈۲❈
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست هر که در کشتیش ناید غرقه طوفان کند
هر که از وی خرقه پوشد برکشد خرقه فلک هر که از وی لقمه یابد حکمتش لقمان کند
❈۳❈
نیست ترتیب زمستان و بهارت با شهی بر من این دم را کند دی بر تو تابستان کند
خار و گل پیشش یکی آمد که او از نوک خار بر یکی کس خار و بر دیگر کسی بستان کند
❈۴❈
هر که در آبی گریزد ز امر او آتش شود هر که در آتش شود از بهر او ریحان کند
من بر این برهان بگویم زانک آن برهان من گر همه شبهه‌ست او آن شبهه را برهان کند
❈۵❈
چه نگری در دیو مردم این نگر کو دم به دم آدمی را دیو سازد دیو را انسان کند
اینک آن خضری که میرآب حیوان گشته بود زنده را بخشد بقا و مرده را حیوان کند
❈۶❈
گر چه نامش فلسفی خود علت اولی نهد علت آن فلسفی را از کرم درمان کند
گوهر آیینه کلست با او دم مزن کو از این دم بشکند چون بشکند تاوان کند
❈۷❈
دم مزن با آینه تا با تو او همدم بود گر تو با او دم زنی او روی خود پنهان کند
کفر و ایمان تو و غیر تو در فرمان اوست سر مکش از وی که چشمش غارت ایمان کند
❈۸❈
هر که نادان ساخت خود را پیش او دانا شود ور بر او دانش فروشد غیرتش نادان کند
دام نان آمد تو را این دانش تقلید و ظن صورت عین الیقین را علم القرآن کند
❈۹❈
پس ز نومیدی بود کان کور بر درها رود داروی دیده نجوید جمله ذکر نان کند
این سخن آبیست از دریای بی‌پایان عشق تا جهان را آب بخشد جسم‌ها را جان کند
❈۱۰❈
هر که چون ماهی نباشد جوید او پایان آب هر که او ماهی بود کی فکرت پایان کند
گر به فقر و صدق پیش آیی به راه عاشقان شمس تبریزی تو را همصحبت مردان کند

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۷۲۹

تصاویر

کامنت ها

نادر..
2017-08-07T08:27:29
هر که چون ماهی نباشد، جوید او پایان آبهر که او ماهی بود کی فکرت پایان کند؟..
همایون
2018-02-07T23:17:42
راز آمیزی هستی‌ به ذات آن باز می‌‌گردد و گشایش راز نه از راه حس و تجربه بلکه از راه راز ورزی و هم راز شدن میسر است. ماهی‌ مثالی است که جلال دین از آن بهره می‌‌گیرد و بی‌ پایانی هستی‌ را به دریا و ماهی‌ تشبیه می‌‌کند ماهی‌ نمی خواهد همه دریا را دریابد یا بنوشد پس به پایان دریا نمی اندیشد بلکه در آن رهایی و آزادی و شناوری و تماشا و گهر یابی‌ را تجربه می‌‌کند و این گونه با دریا یکی‌ می‌‌شود.فقر یعنی‌ به دارایی خود ننازیدن بلکه به دارایی بی‌ پایان هستی‌ پی‌ بردن، و این آغاز صدق در انسان است، که ماهیتی درونی است بر عکس روابط بیرونی که آلوده به ملاحظات و دورویی هاست، و این سرمایه صدق در انسان است که تبدیل‌ها را میسر می‌‌کند و همراه هستی‌ به پیدایش و آفرینش می‌‌پردازد آب برکه جاودانی نمی بخشد چون خود از محدودیت می‌‌آید ولی آن آبی جاودانگی می‌‌آورد که خود از جاودانی و بی‌ پایانی می‌‌آید، این مثالی است از هم نشینی با مردانی که با بی‌ پایانی همراه اند و با نویی و تازگی هستی‌ آشنا هستند و در فکر تملک و تصرف همه آن نیستند چه از نظر مادی و چه از نظر ذهنیعلم انسان هم به این موضوع پی‌ برده است که هرگز نمی تواند همه هستی‌ را با یک مدل ریاضی توضیح دهد، بلکه هستی‌ در هر بعد دارای فیزیک جداگانه‌ای است، و حتی در ابعادی نیز دارای هیچ مدلی نیست و این یعنی‌ راه رفتن در راهی‌ که پایان ندارد بلکه زیبایی و تازگی و یگانگی دارد
هادی رنجبران
2021-12-17T11:17:07.8601099
در بیت15. غیرت: کراهت از شرکت غیر در حق خویش، عدم تحمّل وجود انباز و رقیب که محبوب به وی توجه کند، ناشکیبایی بر توجه محبوب به غیر. از اینجاست که گفته‌‌اند: غیرت نفی غیریّت می‌‌کند. [غیرت خدا بر بنده بدین معنی است که خدا می‌‌خواهد بنده را از خلایق بگیرد و تنها به خودش مشغول دارد. و از این جهت او از همة جهان و جهانیان غیورتر است. ولی غیرت بنده بر خدا این است که احوال و انفاس خود را به غیر حق مشغول ندارد. جمله عالَم زآن غیور آمد که حق / بُرد در غیرت برین عالَم سَبَق (مثنوی، 1/1763) اطلاق غیرت در مورد حق تعالی بدان جهت است که به اعتقاد صوفیان، او عاشق و معشوق بالذّات است و به حکم «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه» او نخست صلای محبّت درانداخت و شور و عشق برانگیخت و به جمال بی‌‌نهایت خویش عشق ورزیدن آغاز کرد و بذر عاشقی و معشوق پرستی در مزرعة دل‌‌ها افکند.]