مولانا:ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را درده می ربانی دلهای کبابی را
❈۱❈
ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را
درده می ربانی دلهای کبابی را
کم گوی حدیث نان در مجلس مخموران
جز آب نمیسازد مر مردم آبی را
❈۲❈
از آب و خطاب تو تن گشت خراب تو
آراسته دار ای جان زین گنج خرابی را
گلزار کند عشقت آن شوره خاکی را
دربار کند موجت این جسم سحابی را
❈۳❈
بفزای شراب ما بربند تو خواب ما
از شب چه خبر باشد مر مردم خوابی را
همکاسه ملک باشد مهمان خدایی را
باده ز فلک آید مردان ثوابی را
❈۴❈
نوشد لب صدیقش ز اکواب و اباریقش
در خم تقی یابی آن باده نابی را
هشیار کجا داند بیهوشی مستان را
بوجهل کجا داند احوال صحابی را
❈۵❈
استاد خدا آمد بیواسطه صوفی را
استاد کتاب آمد صابی و کتابی را
چون محرم حق گشتی وز واسطه بگذشتی
بربای نقاب از رخ خوبان نقابی را
❈۶❈
منکر که ز نومیدی گوید که نیابی این
بنده ره او سازد آن گفت نیابی را
نی باز سپیدست او نی بلبل خوش نغمه
ویرانه دنیا به آن جغد غرابی را
❈۷❈
خاموش و مگو دیگر مفزای تو شور و شر
کز غیب خطاب آید جانهای خطابی را
کامنت ها