مولانا:ز اول روز که مخموری مستان باشد شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
❈۱❈
ز اول روز که مخموری مستان باشد
شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
پیش او ذره صفت هر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد
❈۲❈
تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست
تا دل سنگ از او لعل بدخشان باشد
ای صلاح دل و دین تو ز برون جهتی
تا چنین شش جهت از نور تو رخشان باشد
❈۳❈
بنده عشق تو در عشق کجا سرد شود
چون صلاح دل و دین آتش سوزان باشد
تو رضای دل او جو اگرت دل باید
دل او چون طلبد آنک گران جان باشد
❈۴❈
ای بس ایمان که شود کفر چو با او نبود
ای بسی کفر که از دولتش ایمان باشد
گلخنی را چو ببینی به دل و روی سیاه
هر چه از کان گهر گوید بهتان باشد
❈۵❈
شمس تبریز تو سلطان همه خوبانی
هم جمال تو مگر یوسف کنعان باشد
کامنت ها