مولانا:باز شیری با شکر آمیختند عاشقان با همدگر آمیختند
❈۱❈
باز شیری با شکر آمیختند
عاشقان با همدگر آمیختند
روز و شب را از میان برداشتند
آفتابی با قمر آمیختند
❈۲❈
رنگ معشوقان و رنگ عاشقان
جمله همچون سیم و زر آمیختند
چون بهار سرمدی حق رسید
شاخ خشک و شاخ تر آمیختند
❈۳❈
رافضی انگشت در دندان گرفت
هم علی و هم عمر آمیختند
بر یکی تختند این دم هر دو شاه
بلک خود در یک کمر آمیختند
❈۴❈
هم شب قدر آشکارا شد چو عید
هم فرشته با بشر آمیختند
هم زبان همدگر آموختند
بی نفور این دو نفر آمیختند
❈۵❈
نفس کل و هر چه زاد از نفس کل
همچو طفلان با پدر آمیختند
خیر و شر و خشک و تر زان هست شد
کز طبیعت خیر و شر آمیختند
❈۶❈
من دهان بستم تو باقی را بدان
کاین نظر با آن نظر آمیختند
بهر نور شمس تبریزی تنم
شمع وارش با شرر آمیختند
کامنت ها