مولانا:عاشقان پیدا و دلبر ناپدید در همه عالم چنین عشقی که دید
❈۱❈
عاشقان پیدا و دلبر ناپدید
در همه عالم چنین عشقی که دید
نارسیده یک لبی بر نقش جان
صد هزاران جانها تا لب رسید
❈۲❈
قاب قوسین از علی تیری فکند
تا سپرهای فلکها را درید
ناکشیده دامن معشوق غیب
دل هزاران محنت و ضربت کشید
❈۳❈
ناگزیده او لب شیرین لبی
چند پشت دست در هجران گزید
ناچریده از لبش شاخ شکر
دل هزاران عشوه او را چرید
❈۴❈
ناشکفته از گلستانش گلی
صد هزاران خار در سینه خلید
گر چه جان از وی ندید الا جفا
از وفاها بر امید او رمید
❈۵❈
آن الم را بر کرمها فضل داد
وان جفا را از وفاها برگزید
خار او از جمله گلها دست برد
قفل او دلکشترست از صد کلید
❈۶❈
جور او از دور دولت گوی برد
قندها از زهر قهرش بردمید
رد او به از قبول دیگران
لعل و مروارید سنگش را مرید
❈۷❈
این سعادتهای دنیا هیچ نیست
آن سعادت جو که دارد بوسعید
این زیادتهای این عالم کمیست
آن زیادت جو که دارد بایزید
❈۸❈
آن زیادت دست شش انگشت تست
قیمت او کم به ظاهر مستزید
آن سناجو کش سنایی شرح کرد
یافت فردیت ز عطار آن فرید
❈۹❈
چرب و شیرین مینماید پاک و خوش
یک شبی بگذشت با تو شد پلید
چرب و شیرین از غذای عشق خور
تا پرت برروید و دانی پرید
❈۱۰❈
آخر اندر غار در طفلی خلیل
از سر انگشت شیری میمکید
آن رها کن آن جنین اندر شکم
آب حیوانی ز خونی میمزید
❈۱۱❈
قد و بالایی که چرخش کرد راست
عاقبت چون چرخ کژقامت خمید
قد و بالایی که عشقش برفراشت
برگذشت آن قدش از عرش مجید
❈۱۲❈
نی خمش کن عالم السر حاضرست
نحن اقرب گفت من حبل الورید
کامنت ها