گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها زیرا که منم بی‌من با شاه جهان تنها

❈۱❈
چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها زیرا که منم بی‌من با شاه جهان تنها
ای مشعله آورده دل را به سحر برده جان را برسان در دل دل را مستان تنها
❈۲❈
از خشم و حسد جان را بیگانه مکن با دل آن را مگذار این جا وین را بمخوان تنها
شاهانه پیامی کن یک دعوت عامی کن تا کی بود ای سلطان این با تو و آن تنها
❈۳❈
چون دوش اگر امشب نایی و ببندی لب صد شور کنیم ای جان نکنیم فغان تنها

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۸۴

تصاویر

کامنت ها

حسین اسلامی
2017-05-25T05:25:39
بیت اول این غزل در حین سادگی با صلابت تمام حکایت از شرح حال وصف ناشدنی عارف پاکباخته دارد . خندیدن به تغییر در چهره و دهان همراه با حس شادی و خوشحالی اطلاق میشود . و مولانا در این بیت وصال حق را که در عین تهی شدن از خود مادی و در اوج سیر معنوی سالک رخ میدهد به خندیدن با همه وجود و اعضا همانند خنده گل که ناشی از شوق بودن و هست شدن و درک زیبایی مطلق دارد تشبیه نموده است .
همایون
2018-04-18T03:43:31
عشق یک پارچگی می‌‌بخشد، بدون آن انسان پاره پاره است و گرفتار مشکلات زندگی‌ است که تکه تکه ا‌ند و جدا جدا باید حل شود و انسان را نیز از یک پارچگی خود دور می‌‌سازد، در این غزل از عشق گله می‌‌شود که هنوز همه وجود مرا نمی برد وقتی می‌‌آید انگار مانند گل همه وجود ما را خندان می‌‌کند ولی باز انسان جان خود را جدا از دل خود می‌‌بیند که هنوز درگیر است و می‌‌گوید امشب یعنی‌ بر دیگر که آمدی جان مرا نیز مانند دل من به سوی خود بکش و اسیر مشکلات روزانه نساز که اگر این کار را بکنی من صد شور به پا می‌‌کنم و تنها ناله و فغان نمی کنم صد شور کنیم ‌ای جان نی‌ آنکه فغان تنها البته نکته باریک همین صد شور است که از این جدایی و راز آمیزی عشق به پا می‌‌شود و هدف هم همین صد شور است که عشق در هستی‌ بر می‌‌انگیزد