مولانا:در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
❈۱❈
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
گرمی شیر غران تیزی تیغ بران
نری جمله نران با عشق کند آید
❈۲❈
در راه رهزنانند وین همرهان زنانند
پای نگارکرده این راه را نشاید
طبل غزا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
❈۳❈
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر قالب
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
❈۴❈
هرگز چنین دلی را غصه فرونگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
دریا پیش ترش رو او ابر نوبهارست
عالم بدوست شیرین قاصد ترش نماید
❈۵❈
شیرش نخواهد آهو آهوی اوست یاهو
منکر در این چراخور بسیار ژاژ خاید
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید
❈۶❈
تا چون صدف ز دریا بگشاید او دهانی
دریای ما و من را چون قطره دررباید
کامنت ها