مولانا:جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را ای سرو روان بنما آن قامت بالا را
❈۱❈
جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
ای سرو روان بنما آن قامت بالا را
خرم کن و روشن کن این مفرش خاکی را
خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را
❈۲❈
رهبر کن جانها را پرزر کن کانها را
در جوش و خروش آور از زلزله دریا را
خورشید پناه آرد در سایه اقبالت
آری چه توان کردن آن سایه عنقا را
❈۳❈
مغزی که بد اندیشد آن نقص بسست ای جان
سودای بپوسیده پوسیده سودا را
هم رحمت رحمانی هم مرهم و درمانی
درده تو طبیبانه آن دافع صفرا را
❈۴❈
تو بلبل گلزاری تو ساقی ابراری
تو سرده اسراری هم بیسر و بیپا را
یا رب که چه داری تو کز لطف بهاری تو
در کار درآری تو سنگ و که خارا را
❈۵❈
افروخته نوری انگیخته شوری
ننشاند صد طوفان آن فتنه و غوغا را
کامنت ها