مولانا:جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد
❈۱❈
جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد
فرد چرا شد عدد از سبب خوی بد
ز آتش بادی بزاد در سر ما رفت باد
❈۲❈
گشت جدا موجها گر چه بد اول یکی
از سبب باد بود آنک جدایی بزاد
جام دوی درشکن باده مده باد را
چون دو شود پادشاه شهر رود در فساد
❈۳❈
روز فضیلت گرفت زانک یکی شمع داشت
هر طرفی شب ز عجز شمع و چراغی نهاد
گر چه ز رب العباد هر نفسی رحمتست
کی بود آن دم که رب ماند و فانی عباد
کامنت ها