مولانا:درخت و برگ برآید ز خاک این گوید که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید
❈۱❈
درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید
تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار
که چیست قیمت مردم هر آنچ میجوید
❈۲❈
بشو دو دست ز خویش و بیا بخوان بنشین
که آب بهر وی آمد که دست و رو شوید
زهی سلیم که معشوق او به خانه اوست
به سوی خانه نیاید گزاف میپوید
❈۳❈
به سوی مریم آید دوانه گر عیسیست
وگر خر است بهل تا کمیز خر بوید
کسی که همره ساقیست چون بود هشیار
چرا نباشد لمتر چرا نیفزوید
❈۴❈
کسی که کان عسل شد ترش چرا باشد
کسی که مرده ندارد بگو چرا موید
تو را بگویم پنهان که گل چرا خندد
که گلرخیش به کف گیرد و بینبوید
❈۵❈
بگو غزل که به صد قرن خلق این خوانند
نسیج را که خدا بافت آن نفرسوید
کامنت ها