گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:چو عشق را هوس بوسه و کنار بود که را قرار بود جان که را قرار بود

❈۱❈
چو عشق را هوس بوسه و کنار بود که را قرار بود جان که را قرار بود
شکارگاه بخندد چو شه شکار رود ولی چه گویی آن دم که شه شکار بود
❈۲❈
هزار ساغر می‌نشکند خمار مرا دلم چو مست چنان چشم پرخمار بود
گهی که خاک شوم خاک ذره ذره شود نه ذره ذره من عاشق نگار بود
❈۳❈
ز هر غبار که آوازهای و هو شنوی بدانک ذره من اندر آن غبار بود
دلم ز آه شود ساکن و ازو خجلم اگر چه آه ز ماه تو شرمسار بود
❈۴❈
به از صبوری اندر زمانه چیزی نیست ولی نه از تو که صبر از تو سخت عار بود
ایا به خویش فرورفته در غم کاری تو تا برون نروی از میان چه کار بود
❈۵❈
چو عنکبوت زدود لعاب اندیشه دگر مباف که پوسیده پود و تار بود
برو تو بازده اندیشه را بدو که بداد به شه نگر نه به اندیشه کان نثار بود
❈۶❈
چو تو نگویی گفت تو گفت او باشد چو تو نبافی بافنده کردگار بود

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۹۲۲

تصاویر

کامنت ها

فریدون قاسمی
2015-02-13T14:33:47
ضمن تشکر از دست اندرکاران تاریخ ما ، کاملا با نظر آقا (یا خانم) پیرایه یغمایی موافقم .و از ایشان بخاطر اعراب گذاری شعر و اصلاح نوشتار آن ممنونم.
پیرایه یغمایی
2012-03-21T10:57:22
متأسفانه شکل نوشتاری غزل ها در تاریخ ما نارسایی بسیار دارد و فاقد نشانه های نوشتاری است . نشانه هایی که برای خوانش ونیز دریافت معنی در حین خوانش ضرودی می نماید . این مورد را می توان در مورد اشعار ساده به چشم پوشی برگزار نمود ، اما در مورد غزل های مولانا که سرشار از غنای فلسفی است، نه .برای نمونه غزل 922 ، با رعایت نشانه ها بازنویسی می شود تا بخشی از معنای شعر ، هنگام خوانش دریافت شود چو عشق را هوس بوسه و کنار بودکه را قرار بود؟ جان! که را قرار بود؟شکارگاه بخندد چو شه شکار رودولی چه گویی آن دم که شه شکار بود؟هزار ساغر می‌نشکند خمار مرادلم چو مست ِ چنان چشم پر خمار بودگهی که خاک شوم خاک ذّره ذّره شودنه ذرّه ذرّه ی من عاشق نگار بود؟ز هر غبار که آواز ِ های و هو شنویبدان که ذرّه ی من اندر آن غبار بوددلم ز آه شود ساکن و ازو خجلماگر چه آه ، ز ماه تو شرمسار بودبه از صبوری اندر زمانه چیزی نیستولی نه از تو، که صبر از تو سخت عار بودایا به خویش فرورفته در غم کاری،تو تا برون نروی از میان، چه کار بود؟چو عنکبوت ز دود لعاب اندیشه،دگر مباف که پوسیده پود و تار بودبرو تو باز ده اندیشه را بدو که بدادبه شه نگر، نه به اندیشه کان نثار بودچو تو نگویی، گفت ِ تو، گفت ِ او باشدچو تو نبافی، بافنده کردگار بوداز متصدیان تاریخ ما تقاضا می شود ، غزل را جایگزین فرمایند
نادر..
2017-06-08T04:39:18
به از صبوری اندر زمانه چیزی نیستولی نه از تو، که صبر از تو سخت عار بود..
صوفی مولانا
2019-01-17T16:26:48
ایا به خویش فرورفته در غم کاریتو تا برون نروی از میان چه کار بودمولانای جان ما غمگینیم از اینکه آیا هدف من ذهنی ما به مقصد میرسد یا ن اگر این من ذهنی برود خواهیم دید که تنها مانع ما برای مقاصد حقیقی ما همین من ذهنی