گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:هزار جان مقدس فدای روی تو باد که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد

❈۱❈
هزار جان مقدس فدای روی تو باد که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد
هزار رحمت دیگر نثار آن عاشق که او به دام هوای چو تو شهی افتاد
❈۲❈
ز صورت تو حکایت کنند یا ز صفت که هر یکی ز یکی خوبتر زهی بنیاد
دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد
❈۳❈
بلندبین ز تو گشتست هر دو دیده عشق ببین تو قوت شاگرد و حکمت استاد
نشسته‌ایم دل و عشق و کالبد پیشت یکی خراب و یکی مست وان دگر دلشاد
❈۴❈
به حکم تست بگریانی و بخندانی همه چو شاخ درختیم و عشق تو چون باد
به باد عشق تو زردیم هم بدان سبزیم تو راست جمله ولایت تو راست جمله مراد
❈۵❈
کلوخ و سنگ چه داند بهار را چه اثر بهار را ز چمن پرس و سنبل و شمشاد
درخت را ز برون سوی باد گرداند درخت دل را باد اندرونست یعنی یاد
❈۶❈
به زیر سایه زلفت دلم چه خوش خفته‌ست خراب و مست و لطیف و خوش و کش و آزاد
چو غیرت تو دلم را ز خواب بجهانید خمار خیزد و فریاد دردهد فریاد
❈۷❈
ولی چو مست کنی مر مرا غلط گردم گمان برم که امیرم چرا شوم منقاد
به وقت درد بگوییم کای تو و همه تو چو درد رفت حجابی میان ما بنهاد
❈۸❈
در آن زمان که کند عقل عاقبت بینی ندا ز عشق برآید که هرچ بادا باد

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۹۲۸

تصاویر

کامنت ها

..
2020-05-03T19:27:46
به باد عشق تو زردیمهم بدان سبزیم..
kemimmim
2021-05-03T18:14:18
لطفاً یه نفر که مسلط هست این شعرو بخونه و فایل صوتی قرار بده یا شعر رو جوری بنویسه که بتونیم درست تلفظش کنیم. اشعار توی صدتا سایت نوشته میشن... ولی همه عین هم هست... هیچکدوم اطلاعات کامل تری به خواننده نمیدن متأسفانه.
هانیه سلیمی
2018-09-19T13:31:56
این غزل معادل غزل شماره 957 است با این تفاوت که غزل 957، شش بیت پایانی را ندارد
Lira R
2021-12-12T13:56:19.2430172
هزار جانِ مقدس، فدایِ رویِ تو باد که در جهان چو تو خوبی، کسی ندید و نزاد   هزار رحمتِ دیگر نثارِ آن عاشق که او به دامِ هوایِ چو تو شهی، افتاد   ز صورتِ تو حکایت کنند یا ز صفت که هر یکی ز یکی خوبتر، زهی بنیاد!   دلم هزار گره داشت همچو رشته سِحر ز سِحرِ چشمِ خوشَت آن همه­ گره بگشاد   بلندبین ز تو گشتست هر دو دیده ی عشق ببین تو قوّتِ شاگرد و حکمتِ استاد   نشسته‌ایم، دل و عشق و کالبد، پیشت یکی خراب و یکی مست وان دگر دلشاد   به حُکمِ تُست بگریانی و بخندانی همه چو شاخ درختیم و عشقِ تو، چون باد   به بادِ عشقِ تو زردیم هم بدان سبزیم(زردی و سبزی یعنی پاییزی یا بهاری بودن ما همه از تست) تو راست(برای تست) جمله ولایت، تو راست جمله مراد   کلوخ و سنگ چه داند بهار را چه اثر؟! بهار را ز چمن پرس و سنبل و شمشاد   درخت را ز برون سوی باد گرداند درختِ دل را باد، اندرونسْت یعنی یاد   به زیرِ سایه ی زلفت دلم چه خوش خفته‌ست خراب و مست و لطیف و خَوش و کَش و آزاد   چو غیرتِ تو دلم را ز خواب بجهانید خُمار خیزد و فریاد در دهد فریاد   ولی چو مست کنی مر مرا، غلط گَردم گمان برم که امیرم، چرا شوم مُنقاد!   به وقت دَرد بگوییم: کای تو و همه تو! چو دَرد رفت، حجابی میانِ ما بنهاد   در آن زمان که کُنَد عقل، عاقبت­ بینی(در آن زمانی که عقل عاقبت بینی می کند) ندا ز عشق برآید که هرچ بادا باد