مولانا:نماز شام چو خورشید در غروب آید ببندد این ره حس راه غیب بگشاید
❈۱❈
نماز شام چو خورشید در غروب آید
ببندد این ره حس راه غیب بگشاید
به پیش درکند ارواح را فرشته خواب
به شیوه گله بانی که گله را پاید
❈۲❈
به لامکان به سوی مرغزار روحانی
چه شهرها و چه روضاتشان که بنماید
هزار صورت و شخص عجب ببیند روح
چو خواب نقش جهان را از او فروساید
❈۳❈
هماره گویی جان خود مقیم آن جا بود
نه یاد این کند و نی ملالش افزاید
ز بار و رخت که این جا بر آن همیلرزید
دلش چنان برهد که غمیش نگزاید
کامنت ها