گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

❈۱❈
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
❈۲❈
زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور که انگیخته عالم زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا
❈۳❈
فروریخت فروریخت شهنشاه سواران زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا
❈۴❈
ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون دگربار دگربار چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا
❈۵❈
چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل‌ها غریبست غریبست ز بالاست خدایا
خموشید خموشید که تا فاش نگردید که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۹۵

تصاویر

کامنت ها

زهره نامدار
2015-08-26T21:51:54
با عرض سلام و تشکر از این کارفرهنگی ،در بیت سوم غزل:زهی ماه زهی ماه زهی بادۀ "همراه"کلمۀ حمرا درست است به معنی سرخ و همراه معنی نمی دهد.
شاهرخ
2015-11-11T21:39:46
یک بیت مانده به آخر ممکن است درست باشد.
شاهرخ
2015-11-11T21:44:24
در غزل 94 یک بیت مانده به آخر ممکن است بجهانی صحیح باشد.
Hooman
2019-05-28T01:41:51
این شعرو به بهترین وجه اقای فرامز اصلانی با همین نام زهی عشق خونده که بسیار دلچسب و جذاب هست...دلتون رو بدست میاره، شور و شوق عجیبی در این شعر هست که اقای اصلانی بسیار کامل اون رو منتقل میکنهالبته خانم وحدت هم نسخه ای ازین شعر دارن که در سبک خودشون هست در این مورد سبک اقای اصلانی پرشور تر و جذاب تر هست...
نویا
2019-06-29T21:02:52
سلام به همگی... اینئشعر زیبلای مولانا رو یاس هم به همراهی سارا نائینی خونده ...شنیدنش خالی از لطف نیست...
دانش جو
2021-01-22T15:51:32
عاشق این غزل هستمروحش شاد این بزرگ مرد
زهرا ملاشاهی
2020-06-18T18:09:02
سلام و عرض ارادت خدمت دوستداران ادب فارسی.فقط خواستم بگم بقدری این اشعار زیبا و پرشور و به گفته اساتید پرشعور سروده شدن که قابل عرض نیست.درین زمانه پر از غم و اندوه فقط چنین چیزهایی میتونه دقایقی جان آدمی رو بنوازه.از حاشیه جناب آقای درویش علی ادریساوی بسیار آموختم و لذت بردم .سپاس فراوان ازین سایت و همراهان اون.پایدار و سلامت باشید همگی در پناه لطف یزدان.
الهام ابراهیمی
2017-10-10T09:28:41
با سلام ، این شعر با صدای مهرداد هویدا با آهنگی به همین نام در آلبوم رومی 1 موجود است
علیرضا فرضی
2017-12-27T17:20:56
درود بر شما و تمام رهروان مکتب عشقاین شعر سراسر شور و شوق و شعور، یا تنظیم بسیار زیبا و صدای دل نشین خانم "مهسا وحدت" در آلبومی به نام "در آینه شراب" و همراهی گروه کر نروژی "اسکروک" به شکل بی نظیری خوانده شده است. دوستداران هنر و معرفت را به شنیدن این اثر فاخر توصیه میکنم
safarisli
2018-11-22T15:13:31
درود بر سرکارخانم نامدار که به درستی به باده ی حمراء اشاره فرمودند
درویش علی ادریساوی
2019-01-17T17:50:00
غزلِ شوریده ای پیش روی مان ایستاده که از حال و هوایِ مولوی، جان گرفته است. ایشان می گوید، خوشا عشق. لیکن عشق حقیقتاً چیست؟ این پرسش از آن زمان که زن و مرد یکدِگر را لمس و حسّ کردند، مطرح شد. چون تا به امروز عُرفا از حال و هوایِ خویش با اوی، هیچ سخنی نگفته و نمی گویند. بنابرین آنچِ از عشق می گوییم، از کمبودِ محبّت است، نه از قمارِ جان. به همین دلیل نیز معنای این واژه، بسیار سخیف شده است. و بجز آن، چون قصد آن داریم که عشق را از احوالات خویش کشف سازیم، هر معنی مان فقط کار را دشوارتر ساخته است. از باب مثال، گروهی عشق را علاقه ای شدید می دانند که از میلِ جنسی ریشه گرفته است. و گروهی دیگر آنرا همان علاقه شدید می دانند که البته ریشه آن را به میل جنسی ربط نمی دهند، و سببِ آنرا مهر و مهرْبانی می دانند. و عدّه ای هم آن را اساساً منکرند وَ برخی نیز می گویند این حسّ و حالْ زمینی نیست، و بین خالق و مخلوق جاری ست. درینجا لازم به ذکر است که عرض شود متاسفانه آن سخیفی این مفهوم، تا بدآنجا شور گرفته که امروز برخی میل به اشیا‌ء را هم به عشق می چسبانند. بی تردید در جمله پاسخ ها اشکالاتی فراوان موجود است. شاید از مهمترین دلایل این اشکالات عدم فهم عشق می باشد، که از برای رفع و رجوعَش آن ارتباطِ مادر و فرزندی را نیز در قامت عشق گنجانده ایم. در صورتی که آن ارتباط یک احوالی ست بر پایه مهرْبانی. و مهر هیچ ربطی به عشق ندارد. آخر عشّاق درهم هستند و نه با هم. لهذا اگر بخواهیم عشق را از پَندهای دنیا دوستان ترجمه کنیم، آن علاقه شدید که با میلِ جنسی نیز همراه می باشد به عشق نزدیک تر است. آخر مگر می شود که در نزد معشوقه مان باشیم وَ شهوت جنسی در ما قیام نکند! معشوق و عاشق با نگاه یکدگر عریان می شوند. امّا دریغا وَ دریغا، که عشق هرگز در واقعیت موجود نمی شود. عشق، با حقیقت همراه است. بنابرین عشقِ حقیقی، درین عالم ابدا نمی گنجد. چون آدمی درین جهان چیزی به جز اوی را نمی بیند که حال بخواهد عاشقش شود. و از سویی دیگر، آدمیان بسیار ضدِ عشقَند. خوب بنگرید، این اختلاف طبقاتی را که انسان به وجود آورده، از آثارِ تنفرِ به عشق، جان گرفته است. آخر مگر می شود، عاشقی بِنگرد که همنوعش گرسنه خُسبیده و دم نزند. اصلاً این عالم پلید را چه به عشق! عشق را شرحی نبود و نیست شرحی. عشق نه احوال است و نه حس. پس هرآنچِ عشق جویان می گویند بیشتر از حسرت و نیاز، بُن گرفته است. زنهار که اوی، عاشقِ عشق و معشوقگی می باشد. پس در دِلِ تاریخ، ردِّ پای آنرا ترسیم کرده اند. و در کندوکاوِ همین تاریخ، انگاری که در بلوایِ انَاالحقّ، بیشتر می شود با عشق، آشِنا شد. بی گمان مشهورترین جوینده عشق، شهید منصور حلّاج است. معذلک از زیستن او می یابیم که برای تصاحبِ عشق، نباید جمله هست و نیست مان را بدهیم، بلکه باید جمله را بِبازیم. شهید رَهِ عاشقی، جمله اش را بِباخت تا عشق را یافت. او حتی جسمش را نیز بِباخت. زیرا آن ضدِ اهل دِلان، خاکسترش را نیز به دریا سپردند، تا زِ وی هیچ نماند. آخر او که می گوید، من الله هستم، و توبه از برای حفظِ جانش نیز نمی کند، و می نگرد تا خاکسترش را هم به قتل برسانند، چه چیزی بجز عشق می تواند باشد؟ منصور همه اش را باخت تا پیرِعشق شد. قبل از ادامه شرح باید عرض شود که اشعارِ مَولانا در ادامه یکدیگر و همسو باهم بیان شده اند. به عبارت دیگر این غزل، در ادامه غزلِ زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا، آمده است. برای تایید آنچِ رفت باید به دلیل نبشتن نویسندگان رجوع شود. یک نویسنده، پس از فهم یک الهام، حالا فقط می نویسد و می نویسد تا آن آتشِ الهام، دَرَش خاموش شود. که این احوال، تنها برای یک نویسنده است. اینک امان لازم است تا بگوییم، چگونه می شود آن آتشِ الهاماتِ این پیرِ عرفان، تنها در یک غزل خاموش گردد؟ باید صادقانه اذعان داشت که حتی مجموعِ حدود 66 هزار بیتِ شورانگیز نیز آن آتش را در ایشان خاموش نکرد.بنا به آنچِ رفت خوشا آن عشقی که زِ بالا می آید. یعنی آن عشقی که حضرت عشق، بر آدمی نازل می سازند. وین عشق را بسیار خوش است. چون این یکی خودش می آید. این یکی از باختن نمی آید. این یکی همه اش بازی بُرد بُرد است. این عشق حاصلش مَولانا ست. به عبارت دیگر عشق یک هوا ست. هوا یعنی یک نوع زیستن. با حال همراه است امّا هم معنی آن نیست. و این نوع زیستن بهترین حالت ممکن از برای زندگانی ست. زیرا درین نوع زیستن، دقیقاً خودِ خودِ خودِ اوی، موجودمان می گردد. پس باید بدانیم برای تصاحبِ عشق، هیچ را هم از کَفمان می برند. بنا به آنچه رفت باید بدان نیاندیشیم. او مهمانی ناخوانده و سَرزده است. او را که چنگ زدی، آنگاه حتی تار و ساز نیز سِرّ اَناالحقّ را می گویَنْدَت. و تویِ شیدا، دُرد عشق می شوی. و عشق می شوی. و عشق در هیچ کجای این عالم نگنجد. حتی مرگ نیزبازیچه دستانت می شود. حالا بباید گفت زهی عشق که ما راست خدایا. آخر این عشق از وجود خداست که بر ماست. اوی لطافتِ اندرِ مهر است. عشقِ اوی، غیر قابل تصور است. فقط همین کافی ست که پاییز ازین شورِ بی پایان، عاشقان زمینی را، با آن رنگ و لُعابش، به سُخره گرفته و می گیرد. در حقّ، عشق، اثر زنده اوی است، بر هر هست و نیستی. تنها باید درین هوا روان شد. حال خواهی دید که چقدر این هوا عجیب و نیک است. عجیب است چون خواهیم یافت که حتی کوه هم از عشق، مسخ و ساکن شُدستی. و نیک است چون در هوایش هیچ بزرگ و کوچکی وجود ندارد. همه درین جایگه، برابر و مَست و مَسخَند. ازین رو چه نغزست چه خوبست. و خوب است، زیرا مینو در رکاب عشق است. و عاشقان، مدیرانِ جنت اوی اَند. حال ازین هوا پسندیده تر چیست؟ این عشق بسیار هم زیباست. آخر اوی فرای فزونی زیبایی ست. خالقِ عشق، طبیعت این عوالم را با ترنمِ عاشقی، به تصویر کشیده اَند. ازین جهت است که در درون هر بودنی یک بی قراری محض، مستتر است. و با هر شدنی این بی قراری طغیان می کند و رنج از برای آمالگران آغاز می شود.
یکی (ودیگر هیچ)
2019-01-08T23:07:26
به نام اواول اینکه از نظر وزن شعر زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه را می طلبددوم اینکه معنی باده همراه را اگر نمی دانید چرا نمی پرسید؟؟ و تز اراپه می دهید بادهء حمراء نه از لحاظ معنی و نه وزنی مناسبتی نداردبادهء همراه هزار معنی مربوط دارد که شما یکی از این معانی را نیافته اید بنابراین بگردید تا بیابید وگرنه در جهل خویش تا ابدالدهر بمانید بهتر است
س
2018-01-26T20:10:39
آقای یاسر بختیاری (یاس) هم این آهنگ رو خوندن از دست ندینش
ستارک s.khoshnevis@yahoo.com
2021-11-30T09:59:15.917832
اساتید گرامی لطفا معنای «باده همراه» را بفرمایید. سپاس.
موسی عبداللهی
2023-09-19T17:26:16.6408918
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂🍃🌺🍃🍂🍂🍃🌺 🌺🍂  🍃  🔰زنده باد عشق! 🥀زِهی عشق زِهی عشق که ما راست خدایا🥀چه نَغْزاست و چه خوب است چه زیباست خدایا 🥀چه گَرمیم چه گَرمیم ازین عشقِ چو خورشید🥀چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا 🥀زهی ماه زهی ماه زهی باده‌ی همراه🥀که جان را و جهان را بیاراست خدایا 🥀زِهی شور زِهی شور که اَنْگیخته عالَم🥀زِهی کار زِهی بار که آن جاست خدایا 🥀زِهی شور زِهی شور که اَنْگیخته عالَم🥀زِهی کار زِهی بار که آن جاست خدایا 🥀فروریخت فروریخت شَهَنشاه سواران🥀زِهی گَرد زِهی گَرد که بَرخاست خدایا 🥀فُتادیم فُتادیم بِدان سان که نخیزیم🥀ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا 🥀هر کوی ز هر کوی یکی دود دگَرگون🥀دگَربار دگَربار چه سوداست خدایا 🥀چه نَقشی‌ست چه نَقشی‌ست دَرین تابه‌ی دل‌ها🥀غریب است غریب است ز بالاست خدایا 🥀خَموشید خَموشید که تا فاش نگردید🥀که اغْیار گرفته‌ست چپ و راست خدایا 🔸خداوندگار عرفان:«مولانا🕊️🌹» 🔹شرح ابیات: ✅مولوی می­گوید: آفرین به❤️ عشق. به این عشقی که ما داریم. خدایا تو شاهد هستی و  شاهد👀 باش که ما عاشقیم. از عشق نگذشته­ایم، و نمی­گذریم.خدا🤲 می­داند که هنوز از این عشق گرمیم، از این عشقِ همچون خورشید. گرچه این عشق در بعضی از ما پنهان است و در بعضی خودش را آشکار می­کند.این نور خورشید ☀️عشق را می­شود در تابش­اش روی چهره­های ماه و در گردش باده در دست­های عاشق دید. همین🌖 ماه و همین باده برای زینت جان­ها و جهان کافی است زیرا که از خداست.درست است که با همه شرّی که در دنیاست 🌈شوری در هر چه و هر که خیر است افتاده، ولی اصل کار و بار ما مال آن دنیاست. 👈چه قدر این بیت 📖می­تواند وصف حال امام❤️ حسین(ع) باشد. شاه این سواران عاشق به زمین افتاد. این افتادن مانند افتادن خورشید ✨به زمین است. این افتادن نیست، این ریختن است. هر گردی را ☀️خورشیدی می کند. گردی که بپا خاست گرچه از خاک این دنیاست، با عشقی که💯 آمیخته­اش شد تبرک شد. آفرین به این خاک. آفرین به عشقی که به این خاک دمیده شد. ✍️گرچه افتاده­ایم، چون💥 افتاده­ی اوییم، غوغایی🌀 در ماست که در اینجا که برنخیزیم برخاسته­ی آنجاییم. ⏭️گرچه به🌟 ظاهر افتاده­ایم، هنوز از آتش این عشق از هر کوی و برزنی دودی بلند می­شود. هنوز عدّه­ای دور 🔥آتش این عشق جمع و از آن گرمند. این گرمی از چه بده-بستان دیگری است؟  خودت🤔 بهتر می دانی خدایا.دامی نبود که به آن افتاده باشیم  که حالا خوشحال باشیم که رها شده­ایم. زنجیری نبود که به دست و پای ما بسته باشند، که خوشحال🎉 باشیم که بازش کرده­اند. آن بند و زنجیری که بود از خدا بود، آن بند و زنجیری که هست از💖 عشق بود و از خداست و هنوز به دست و پاهای­مان هست. 🔑نقش داغی که به 💕دل داریم از اوست. در تابه­ی دل که تابه­ای اوست، سوزش🩸 دل، از اوست و تابش🌠 دل، از او، داغ عشق او را بر خود نقش زده­ایم. نه، ما نزده­ایم. شگفت اینجاست که این نقش را از او داریم، از آن بالا.💎عاشقان! بهتر این است که خاموش باشید. شعله­تان🔥 را نمایان نکنید. 🔚 عشق 💗 و خودتان را لو ندهید. از درون بسوزید تا کسی به جرم  عاشقی 🧿شما را نیازارد. خدایا خودت می­دانی که چپ و راست پر از آنهایی است که عاشق ❌نیستند. از غیرند؛ از ما و از تو نیستند. ما هر چه که کردیم و هر چه که می­کنیم، پیدا و پنهان، از عشق توست.🌺🍂🍃🌺🍂🍂🍃🌺🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃