مولانا:عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد
❈۱❈
عشق تو مست و کف زنانم کرد
مستم و بیخودم چه دانم کرد
غوره بودم کنون شدم انگور
خویشتن را ترش نتانم کرد
❈۲❈
شکرینست یار حلوایی
مشت حلوا در این دهانم کرد
تا گشاد او دکان حلوایی
خانهام برد و بیدکانم کرد
❈۳❈
خلق گوید چنان نمیباید
من نبودم چنین چنانم کرد
اولا خم شکست و سرکه بریخت
نوحه کردم که او زیانم کرد
❈۴❈
صد خم می به جای آن یک خم
درخورم داد و شادمانم کرد
در تنور بلا و فتنه خویش
پخته و سرخ رو چو نانم کرد
❈۵❈
چون زلیخا ز غم شدم من پیر
کرد یوسف دعا جوانم کرد
میپریدم ز دست او چون تیر
دست در من زد و کمانم کرد
❈۶❈
پر کنم شکر آسمان و زمین
چون زمین بودم آسمانم کرد
از ره کهکشان گذشت دلم
زان سوی کهکشان کشانم کرد
❈۷❈
نردبانها و بامها دیدم
فارغ از بام و نردبانم کرد
چون جهان پر شد از حکایت من
در جهان همچو جان نهانم کرد
❈۸❈
چون مرا نرم یافت همچو زبان
چون زبان زود ترجمانم کرد
چون زبان متصل به دل بودم
راز دل یک به یک بیانم کرد
❈۹❈
چون زبانم گرفت خون ریزی
همچو شمشیر در میانم کرد
بس کن ای دل که در بیان ناید
آن چه آن یار مهربانم کرد
کامنت ها