مولانا:شعر من نان مصر را ماند شب بر او بگذرد نتانی خورد
❈۱❈
شعر من نان مصر را ماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد
آن زمانش بخور که تازه بود
پیش از آنک بر او نشیند گرد
❈۲❈
گرمسیر ضمیر جای ویست
میبمیرد در این جهان از برد
همچو ماهی دمی به خشک طپید
ساعتی دیگرش ببینی سرد
❈۳❈
ور خوری بر خیال تازگیش
بس خیالات نقش باید کرد
آنچ نوشی خیال تو باشد
نبود گفتن کهن ای مرد
کامنت ها