مولانا:عشق را جان بیقرار بود یاد جان پیش عشق عار بود
❈۱❈
عشق را جان بیقرار بود
یاد جان پیش عشق عار بود
سر و جان پیش او حقیر بود
هر که را در سر این خمار بود
❈۲❈
همه بر قلب میزند عاشق
اندر آن صف که کارزار بود
نکند جانب گریز نظر
گر چه شمشیر صد هزار بود
❈۳❈
عشق خود مرغزار شیرانست
کی سگی شیر مرغزار بود
عشق جانها در آستین دارد
در ره عشق جان نثار بود
❈۴❈
نام و ناموس و شرم و اندیشه
پیش جاروبشان غبار بود
همه کس را شکار کرد بلا
عاشقان را بلا شکار بود
❈۵❈
مر بلا را چنان به جان بخرند
کان بلا نیز شرمسار بود
جان عشق است شه صلاح الدین
کو ز اسرار کردگار بود
کامنت ها