مولانا:عشق جانان مرا ز جان ببرید جان به عشق اندرون ز خود برهید
❈۱❈
عشق جانان مرا ز جان ببرید
جان به عشق اندرون ز خود برهید
زانک جان محدثست و عشق قدیم
هرگز این در وجود آن نرسید
❈۲❈
عشق جانان چو سنگ مغناطیس
جان ما را به قرب خویش کشید
باز جان را ز خویشتن گم کرد
جان چو گم شد وجود خویش بدید
❈۳❈
بعد از آن باز با خود آمد جان
دام عشق آمد و در او پیچید
شربتی دادش از حقیقت عشق
جمله اخلاصها از او برمید
❈۴❈
این نشان بدایت عشق است
هیچ کس در نهایتش نرسید
کامنت ها