نادر نادرپور:راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند برگشتم و نگاه به او بستم
❈۱❈
راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند
برگشتم و نگاه به او بستم
با شانه های خم شده در زیر بار سر
با گرد آسیای زمان بر شقیقه ها
❈۲❈
چون لک لکی شکسته و لرزان بود
نزدیک چار راه
یک دم ، چراغ سرخ به ما هر دو ایست داد
چشمم به آسمان ، غروب افتاد
❈۳❈
خاکستری بر آب ، پریشان بود
شهر از پس غبار
بوم بزرگ و خالی نقاش
با رنگی از ملال زمستان بود
❈۴❈
موج پیادگان
فوجی ز مورهای گریزان
با طعمه های ریز
به دندان
❈۵❈
لاغر ، سیاه ، افتان ، خیزان بود
لغزنده طاس کوچک خورشید
در خاک نرم مغرب ، پنهان بود
ناگه ، بر این زمینه ی تاریک
❈۶❈
یک قطره رنگ روشن لغزید
اندام سرخ پوش زنی چابک و جوان
قلب پیاده رو را چون نیزه ای شکافت
نزدیک شد به من
❈۷❈
چون نور ، از ستوت نگاهم
عبور کرد
آنگه ، چراغ سبز به راننده راه داد
من ، در میان عابر و راننده
❈۸❈
چون وقفه در میان علامات سرخ و سبز
حیران نشسته بودم
آیینه ، حیرتم را در خود پناه داد
کامنت ها