نادر نادرپور:زنی چراغ به دست ازسپیده دم آمد زنی که موی بلندش در آستان طلوع
❈۱❈
زنی چراغ به دست ازسپیده دم آمد
زنی که موی بلندش در آستان طلوع
غبار روشنی سرخ شامگاهان داشت
بر آستانه نشست
❈۲❈
ز پشت مردمکش
آفتاب را دیدم
که از درخت فراتر رفت
به روی گونه ی گلرنگ صبح پنجه کشید
❈۳❈
نگاه روشن زن
خراش پنجه ی خورشید را نشانم داد
عبور عقربه ای ، ساعت طلایی را
آسمان ، به دو قسمت کرد
❈۴❈
زن از مدار زراندود نیمروز گذشت
به شامگاه رسید
ز پشت مردمکش آفتاب را
دیدم
❈۵❈
که از درخت فرود آمد
به روی گونه ی بیرنگ خاک پنجه کشید
نگاه خیره ی زن
خراش پنجه ی خورشید را نشانم داد
❈۶❈
زمان ، زمان عزیمت بود
زنی چراغ به دست از حصار شب می رفت
مرا ، اشاره کنان ، از قفای خود می برد
زنی که موی بلندش در آستان غروب
❈۷❈
شکوه روشنی سرخ
صبحگاهان داشت
زنی که آینه ای در نگاه ، پنهان داشت
کامنت ها