نادر نادرپور:چراغ خرمنی از دور پیداست شب مهتاب ، در آن سوی جاده
❈۱❈
چراغ خرمنی از دور پیداست
شب مهتاب ، در آن سوی جاده
صدای پر طنین سم اسبی
شود هر لحظه در صحرا زیاده
❈۲❈
درختانند با بادی به نجوا
سر از مستی به گوش هم نهاده
کنار جاده ها مسکن گزیده
سیاهیشان چو دزدان پیاده
❈۳❈
غریو دوردست آبشاری
چو بانگ مست خیزد بی اراده
سگان نر برآرند از جگر بانگ
به پاسخگویی سگ های ماده
❈۴❈
نمای قریه در تاریکی شب
چو کندوییست بر پهلو فتاده
به طاق کلبه هایش پرتو ماه
تو گویی طاقه ی دیبا گشاده
❈۵❈
به چشم اید رخ دهقان پیری
که زیر نور فانوس ایستاده
نمایان کرده نور صورتی رنگ
خطوطی را در آن سیمای ساده
❈۶❈
خطوطی را که جای پای غم هاست
غم شبها و اشک صبحدم هاست
چو برخیزند مرغان بیابان
ز روی سیم ها در رهگذرها
❈۷❈
درخشد سیم ها در نور مهتاب
چنان برق مجسم در نظر ها
صدای محو آوازی از آن دور
نهد تا لحظه ای از خود اثرها
❈۸❈
طنین افکن شود در شام خاموش
ز سیاحی غریب آرد خبرها
دمد پاتی کنان دهقان فرتوت
غباری تیره در کوه وکمرها
❈۹❈
غباری چون بخار گرم آهک
و یا دودی که خیزد از شررها
جدا سازد نسیمی گندم از کاه
براند کاه و بردارد ثمرها
❈۱۰❈
نهد در یک طرف تلی ز گندم
دهد رجحانش از زردی به زرها
براید چون غبار از ریزش کاه
صدایی نرمتر از بانگ پرها
❈۱۱❈
برد بادی در آن خاموشی شب
ز خرمن ها ، سرود برزگرها
بهم ریزد سکوت شب سرانجام
ز آهنگی نشاط انگیز و آرام
❈۱۲❈
صفیر داس دهقانان شبخیز
هیاهو می کند در کشتزاران
ز رقص خوشه موج افتد به خرمن
چنان کز بادها در چشمه ساران
❈۱۳❈
به گندم زار ها تابیده مهتاب
چو بارانی که بارد در بهاران
سرود چند دهقان دروگر
درآمیزد به بانگ جویباران
❈۱۴❈
طنین مبهم زنگ شترها
به گوش اید هماهنگ قطاران
سواد قلعه ای ویران غمگین
به دل جا داده راز روزگاران
❈۱۵❈
ز هم پاشیده چون دودی غم آلود
سیاهی های موهوم چناران
رسد عطر خیال انگیز صحرا
به کنه خاطرات رهگذاران
❈۱۶❈
مکان گیرد در آن گنجینه ی راز
چو در گنج نهان ، انبوه ماران
به گوش اید هنوز از خرمنی دور
صدای گفتگوی آبیاران
❈۱۷❈
زند چشمک دو اختر بر سر کوه
در اعماق سیاهی های انبوه
کامنت ها