نادر نادرپور:در آسمان آبی این چشم ناشناس چون آسمان خاطره ی من ستاره ایست
❈۱❈
در آسمان آبی این چشم ناشناس
چون آسمان خاطره ی من ستاره ایست
دیدم ترا که جلوه کنان در نگاه او
با من چنانکه بود ، هنوزت اشاره ایست
❈۲❈
می بینمت هنوز درین چشم ناشناس
این چشم ناشناس که رفت از برابرم
گویی تویی که باز چو خورشید شامگاه
❈۳❈
می تابی از دریچه ی روزن به خاطرم
آهنگی از نگاه تو می ایدم به گوش
چون موج های خاطره ، غمگین و دلنواز
❈۴❈
می سوزدم به مستی و می تابدم ز شوق
می خواندم به گرمی و می راندم به ناز
در ماهتاب خاطره می بینمت هنوز
❈۵❈
با آن شکنج زلف که افشانده ای به دوش
گاهی به ناز می گذری از برابرم
تا از درون سینه برانگیزی ام خروش
❈۶❈
می بینمت که گام فرا می نهی به پیش
در جامه ای سپید که پوشانده پیکرت
پیراهنی که دوخته ای از حریر ابر
چون آبشار نور ، فروریزد از برت
❈۷❈
یک لحظه ، باز می شنوم نغمه ای ز دور
آغشته با غبار زراندوز خاطرات
دل می نهم به ناله ی پنهانی نسیم
❈۸❈
تا بشنوم ترانه ی گمگشته ی حیات
می ایدم به گوش ، صدایی شکسته وار
کز آن شراب خاطره در جام من بریز
❈۹❈
زان باده ی نگاه که در جام چشم تست
چون ساقیان میکده در کام من بریز
بیچاره من ، که باز به دامان آرزو
❈۱۰❈
سر می نهم که بشنوم آهنگ دیگرت
غافل که آن نوای فریبنده ، دیرگاه
افسرده در سیاهی چشم فسونگرت
❈۱۱❈
اما هنوز ، در دل این چشم ناشناس
گویی خیال تست که می ایدم به چشم
می بینمت هنوز ، که می خوانیم به ناز
می بینمت هنوز ، که می رانی ام به خشم
❈۱۲❈
من مانده بر دریچه ی این چشم ناشناس
چون دزد آشنا که بکاود ز روزنی
شاید چو نور ماه ، درایم به خوابگاه
❈۱۳❈
بینم که در سیاهی شب ، خیره بر منی
کامنت ها