نادر نادرپور:بر کشتزارهای خزان دیده ی افق هان ، ای خدا ! شبان سیه را فرو فرست
❈۱❈
بر کشتزارهای خزان دیده ی افق
هان ، ای خدا ! شبان سیه را فرو فرست
تا از مزار گمشدگانت خبر دهند
مرغان باد را همه شب سو به سو فرست
❈۲❈
اینک ، غروب روز نبرد است و ، ای دریغ
کز آن سپاهیان دلاور نشانه نیست
آنان به زیر خاک سیه خفته اند و ، مرگ
❈۳❈
جز پاسبان این افق بیکرانه نیست
این ابرها که می گذرند از کنار کوه
وان تک درخت پیر که می لرزد از هراس
❈۴❈
گریند ، چون تنوره کشد سرخی شفق
بر گور بی نشان شهیدان ناشناس
تا بذر کشتگان زمین بارور شود
❈۵❈
تا خوشه های تلخ بروید ز سینه ها
باید ز چشم هرزه ی این ابرهای سرخ
باران خون ببارد و باران کینه ها
❈۶❈
این ماهتاب ها که درخشیده بی امید
بر سنگهای تشنه و بر خاک های سرد
وین بادهای تر ، که بر افشانده ریگ ها
بر گور خفتگان بلا دیده ی نبرد
❈۷❈
این اشک ها که دیده ی مادر فشانده گرم
بیهوده بر مزار جگر گوشه ها ی خویش
فردا ، گواه جنبش خشمند و انتقام
❈۸❈
خشمی که زود می درود خوشه های خویش
آنان که بذر آدمیان را فشانده اند
بر داس خشمگین اجل بوسه می نهند
❈۹❈
وان خوشه های تلخ که از کینه ها دمید
می پژمرد ، چو مژده ی اینده می دهند
هان ، ای خدا ! شبان سیه را فرو فرست
❈۱۰❈
تا ننگ وحشیان زمین را نهان کنند
بر دشت ها ، سیاهی شب را بگستران
تا کشتگان به گنهش سایبان کنند
❈۱۱❈
این گورهای نو که دهان باز کرده اند
تا لقمه های گمشده را در گلو برند
فردا ، به جانیان و خسان روی می کنند
تا طعمه های تازه ی خود را فرو برند
کامنت ها