نادر نادرپور:بر گور روزهای سیه ، بوته های عشق پژمرد و غنچه های امید گذشته مرد
❈۱❈
بر گور روزهای سیه ، بوته های عشق
پژمرد و غنچه های امید گذشته مرد
در حیرتم هنوز که ایا چگونه بود
آن روزها که مرد و ترا جاودانه برد
❈۲❈
خوابی گذر نکرد ، دریغا ، گذر نکرد
در چشم من ، شبان سیه ، بی خیال تو
ای آنکه دل به رنج غریبی سپرده ای
❈۳❈
گریم به حال خویش و نگریم به حال تو
یاد آرمت هنوز ، هنوز ای امید دور
ای آنکه در زوال تو بینم زوال خویش
❈۴❈
چون بنگرم هنوز در انبوه روزها
یادآورم ورود ترا در خیال خویش
گویی در آن غروب بهاری گشوده شد
❈۵❈
درهای تنگ معبد تاریک خاطرات
همراه با بخور خوش و زخمه های چنگ
در دل طنین فکند مرا ضربه های پات
❈۶❈
با من چنان به مهر درآمیختی که بخت
چون در تو بنگریست ، لب از شکوه ها بدوخت
وان قطره ی نگاه تو چون در دلم چکید
چون اشک گرم شمع ، مرا زندگی بسوخت
❈۷❈
اینک ، تو نیز رفتی و بر گور روزها
شمعی ز یاد روشن خود برفروختی
ای آفتاب عمر ! درین وادی غروب
❈۸❈
هر سو مرا کشاندی و لب تشنه سوختی
بازآ که بی فروغ تو ، این روزهای تار
بر من چنان گذشت که بگذشت شام من
❈۹❈
ای دیو شب ! فرشته ی خورشید را بکش
تا صبحدم دوباره نیاید به بام من
کامنت ها