نادر نادرپور:همچون ونوس کز صدفی سر برون کشید دامن کشان ز جام شرابم برآمدی
❈۱❈
همچون ونوس کز صدفی سر برون کشید
دامن کشان ز جام شرابم برآمدی
یک لحظه چون حباب شراب آمدی به رقص
و آنگاه کف زنان به لب ساغر آمدی
❈۲❈
آن شب ، اتاق من به مثل جام باده
نور چراغ من به مثل رنگ باده داشت
درهای بسته چون دو لب ناگشوده بود
رخسار پرده آن همه چشم گشاده داشت
❈۳❈
من همچو موجی آمدم و خواندمت به رقص
اما تو چون حباب ، سراپا شدی نگاه
چشمان نیم خفته ی تو چون صدف شکفت
اشکی در آن نشست ز اندیشه ی گناه
❈۴❈
گفتم : نگاه کن این در گشوده شد
این در که پلک چشم تو باشد ، گشوده شد
حرفم ز بیم پرده دری ناتمام ماند
می ماند و جام ماند
❈۵❈
در باز شد خموش و ، تو بی هیچ گفتگو
آرام و پر غرور ، به سویش روان شدی
چون یونسی که در دل ماهی فروخزید
بار دگر ، به جام شرابم نهان شدی
❈۶❈
اینک تو رفته ای
افسوس ، با تو رفت مرا آنچه مانده بود
افسوس ، با تو رفت
دیگر کسی نماند که اندوه عشق او
❈۷❈
دمساز من شود
دیگر کسی نماند که یاد عزیز او
در این سکوت سرد ، همآواز من شود
افسوس ، با تو رفت
❈۸❈
افسوس ، با تو رفت مرا آنچه مانده بود
کامنت ها