نادر نادرپور:اگر روزی کسی از من بپرسد که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟
❈۱❈
اگر روزی کسی از من بپرسد
که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟
بدو گویم که چون می ترسم از مرگ
مرا راهی به غیر از زندگی نیست
❈۲❈
من آن دم چشم بر دنیا گشودم
که بار زندگی بر دوش من بود
چو بی دلخواه خویشم آفریدند
❈۳❈
مرا کی چاره ای جز زیستن بود ؟
من اینجا میهمانی ناشناسم
که با ناآشنایانم سخن نیست
❈۴❈
بهر کس روی کردم ، دیدم آوخ
مرا از او خبر ، او را ز من نیست
حدیثم را کسی نشنید ، نشنید
❈۵❈
درونم را کسی نشناخت ،نشناخت
بر این چنگی که نام زندگی داشت
سرودم را کسی ننواخت ، ننواخت
❈۶❈
برونم کی خبر داد از درونم
که آن خاموش و این آتشفشان بود
نقابی داشتم بر چهره ، آرام
که در پشتش چه طوفان ها نهان بود
❈۷❈
همه گفتند عیب از دیده ی تست
جهان را به چه می بینی که زیباست
ندانم راست است این گفته یا نه
❈۸❈
ولی دانم که عیب از هستی ماست
چه سود از تابش این ماه و خورشید
که چشمان مرا تابندگی نیست
❈۹❈
جهان را گر نظاط زندگی هست
...
کامنت ها