نادر نادرپور:تهی کن جام را ای ساقی مست که امشب میل جام دیگرم نیست
❈۱❈
تهی کن جام را ای ساقی مست
که امشب میل جام دیگرم نیست
مرا از سوز ساز و خنده ی می
چه حاصل ؟ زانکه شوری در سرم نیست
❈۲❈
خوش آن شب ها ، خوش آن شب های مستی
که با او داشتم خوش داستان ها
شرابم شعله می زد در دل جام
❈۳❈
در آن می سوخت عکس آسمان ها
خوش آن شب ها که مست از دیدن او
هوایی در دلم بیدار می شد
❈۴❈
لبش چون جام سرخ از بوسه ای چند
لبالب می شد و سرشار می شد
چو از گیسوی او می آمدم یاد
❈۵❈
سرودی تازه برمی خاست از چنگ
به دستم تارهای موی او بود
به چنگم ناله های این دل تنگ
❈۶❈
نگاه خنده آمیزش در آن چشم
به لطف نوشخند صبح می ماند
مرا گاهی به شوق از دست می برد
مرا گاهی به ناز از خویش می راند
❈۷❈
سرودم بود و شور نغمه ام بود
که چشمانش نوید زندگی داشت
در آن شب های ژرف پر ستاره
❈۸❈
چو چشم بخت من تابندگی داشت
کنون او رفت و شور نغمه ام رفت
از آن آتش به جز خاکسترم نیست
❈۹❈
تهی کن جام را ای ساقی مست
که دیگر ، میل جام دیگرم نیست
کامنت ها