نادر نادرپور:گر بایدم گشود دری را وقت است و صبر بیشترم نیست
❈۱❈
گر بایدم گشود دری را
وقت است و صبر بیشترم نیست
خواهم رها کنم قفسم را
بدبخت من که بال و پرم نیست
❈۲❈
دل زانچه هست و نیست بریدم
تنها غم گریختنم هست
خواهم سفر کنم به دیاری
❈۳❈
کانجا امید زیستنم هست
تنها و بی پناه و سبکبار
سرگشته در سیاهی شب ها
❈۴❈
گاهی به دل امید تکاپوی
گاهی سرود تازه بلبل ها :
گویم منم رها شده از عشق
❈۵❈
گویم منم جدا شده از یار
خواهم که از تو هم بگریزم
ای شعر ، ای امید دل آزار
❈۶❈
بر چنگ من نمانده سرودی
کز مرگ و غم نشانه ندارد
چنگم شکسته به که همه عمر
یک بانگ شادمانه ندارد
❈۷❈
زین پس به چنگی ار فکنم دست
جز نغمه ی نشاط نسازم
بیهوده نقد زندگیم را
❈۸❈
در پیشگاه مرگ نبازم
دیگر بس است این همه ماندن
بر لب ترانه ی سفرم هست
❈۹❈
خواهم رها کنم قفسم را
خوشبخت من که بال و پرم هست !
کامنت ها