گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

نادر نادرپور:کمان سرخ شفق ، ناوک کلاغان را به بازوان کبود درختها انداخت

❈۱❈
کمان سرخ شفق ، ناوک کلاغان را به بازوان کبود درختها انداخت
و زخم ملتهب لانه ها ، دهان وا کرد کسی ز شهر خبر آورد
❈۲❈
که خانه ها همه تاریکتر ز تابوت است هوا ، هنوز پر از بوی خون و باروت است
تفنگداران، فانوس های روشن را به دود و شعله بدل می کنند و می خندند
❈۳❈
و هیچ مستی ، در کوچه ها نمی نالد و هیچ بادی ، در برگ ها نمی خواند
کسی ز شهر خبر آورد که عشق ها همه بیمارند
❈۴❈
تمام پنجره ها چشم های تبدارند که رقص چلچله ها را در آسمان بهار
به خواب می بینند و رقص آدمیان را فراز چوبه ی دار
❈۵❈
به یاد می آرند و دارها همگی بار آدمی دارند
کسی ز شهر خبر آورد که قتل عام گل قالی
❈۶❈
به چکمه های گل آلود ، رنگ خون داده ست و دیگر آینه ، نیروی تند حافظه را
به بی حواسی پیری سپرده است و ماه ، از سر دیوارهای خشتی شهر
❈۷❈
نگاه می کند آیینه های خالی را و پیش می اید تا گونه های خیسش را
به شیشه های کبود دریچه چسباند چراغ می گوید
❈۸❈
که در سیاهی دهلیز انتظار ، کسی نیست صدای زمزمه ی دوردست اشباح است
که از درون شبستان به گوش می اید و شب ، ز باغ خبر می دهد که زرگر ابر
❈۹❈
نمی تراشد دیگر نگین شبنم را که تا سپیده دمان در عروسی گل ها
به روی پنجه ی لرزان برگ بنشاند و باد می گوید
❈۱۰❈
که هیچ برگی بر شاخه ها نمی ماند درخت ، جاذبه ی رقص را نمی داند
برهنه بر لب جوی ایستاده و دست را به دعا سوی آسمان کرده ست
❈۱۱❈
مگر پشیز مسین ستاره ای را ، باز ازین توانگر بی آبروی ، بستاند
زمین ، سراسر، تاریک است و هیچ نوری ، بازی نمی کند در آب
❈۱۲❈
که انعکاسش بر طاق آسمان افتد تو ، جامه دان سفر بربند
و رو به ساحل دیگر کن مگر که در شب بی حاصل غریبی ها
❈۱۳❈
غم تو و دانه ی اشکی به خاک بفشاند

فایل صوتی گیاه و سنگ نه، آتش چکامه ی کوچ

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها