نادر نادرپور:مانند کرم کوچک ابریشم از افق بر خاک می خزید قطار مسافری
❈۱❈
مانند کرم کوچک ابریشم از افق
بر خاک می خزید قطار مسافری
صحرا ، چو برگ توت
از سبزی و تری
❈۲❈
از دور ، کودکان گریزان تپه ها
دنبال هم به سوی افق می شتافتند
هر یک نشانده مشعلی از اختران شب
بر چوبدست تیز درختان دوردست
❈۳❈
شب را به نور مشعل خود می شکافتند
توپ سفید ماه ، میان دو دست کوه
سرگشته مانده بود
کم کم قطار سینه کشان و نفس زنان
❈۴❈
خود را به انتهای بیابان رسانده بود
کامنت ها