نادر نادرپور:گنجه ی من ، بوی قرآن می دهد بوی قرآن و گلاب و آسمان
❈۱❈
گنجه ی من ، بوی قرآن می دهد
بوی قرآن و گلاب و آسمان
بوی شهوت های تند و بوی اشک
بوی روزان و شبان بی نشان
❈۲❈
بوی قرآنی که شب ها ، مادرم
زیر بالین سپیدش می نهاد
بوی یخدانی که خواهش های من
❈۳❈
چشم بر جای کلیدش می نهاد
بوی آن یک شیشه ی سبز گلاب
که من او را زرد می پنداشتم
❈۴❈
عطر او را در شب گرم بهار
مایه ی سردرد می پنداشتم
بوی برف بامداد کودکی
❈۵❈
بوی بسترها و بوی لاجورد
بوی گیسوی سپید دایه ام
بوی مطبخ ، بوی کلفت ، بوی مرد
❈۶❈
بوی صبح آسمان دهکده
با ملخ ها و کبوترهای او
بوی شیر تازه و بوی علف
بوی سنجدها و دخترهای او
❈۷❈
بوی هرم آفتاب و بوی س نگ
بوی رگبار غروب و بوی گل
بوی چای عصر و بوی زعفران
❈۸❈
بوی نان شیرمال و بوی هل
بوی گلپر در شب خاموش کوه
بوی باران در شب تاریک باغ
❈۹❈
بوی گردوهای تر زیر درخت
بوی بال پشه ها گرد چراغ
بوی شبهایی که در پای تنور
❈۱۰❈
نور قرمز ، سایه ها را می نهفت
سینه ی مریم تکان می خورد و ، ماه
چون گلی با عطر شهوت می شکفت
❈۱۱❈
بوی آن پیراهن چیت بنفش
که شبی بر پیکر مریم درید
او ، برهنه ، در کنار من غنود
صبح ، یک پیراهن دیگر خرید
❈۱۲❈
اشکم امشب سخت می خندد به من
چون ز بوی گنجخ جویم راز او
رهگذر از دور می خواند هنوز
❈۱۳❈
در هوا پر می زند آواز او
آه ، این آواز با من آشناست
این صدای روزهای بی نشان
❈۱۴❈
گنجه ی من بوی قرآن می دهد
بوی قرآن و گلاب و آسمان
کامنت ها