نادر نادرپور:باد مست این شاعر شوریده ی ولگرد پرسه می زد در خیابان های بی عابر
❈۱❈
باد مست این شاعر شوریده ی ولگرد
پرسه می زد در خیابان های بی عابر
واژه هایش را میان برگ های ره نشین می جست
واژه ها را از زمین می جست
❈۲❈
توده ی الفاظ رنگین را به هم می زد
گاه ، این یک را گزین می کرد
گاه آن یک را قلم می زد
اندک اندک ، شعر شیوایی رقم می زد
❈۳❈
شهر ، ساکت بود و باغ آسمان ، خاموش
حوری خورشید سیر از لذت آغوش
تن در استخر بلورین افق می شست
گاه ، سر از آب مینایی بدر می کرد
❈۴❈
شهر را از برق شادی شعله ور می کرد
گاه ، عریان ، پای بیرون می نهاد از آب
حوله ی ابر سپید از پیکر پاکش
عطر گرمی می ربود و در هوا می ریخت
❈۵❈
عطر او با بوی برگ خیس پوسیده
با گل دیوار باران خورده ، می آمیخت
شهر ، ساکت بود و باغ آسمان ، خاموش
آفتاب اشفانده زلف شسته را بر دوش
❈۶❈
باد مست ، این شاعر شوریده ی رسوا
پرسه می زد در خیابان های پر غوغا
واژه هایش را میان برگ های نیمه جان می جست
در غم گنگ خزان می جست
❈۷❈
من ، کنارش راه می رفتم
واژه هایم را میان چهره های زنده می جستم
سر به سوی آسمان پاک می کردم
پیکر خورشید را در آب می دیدم
❈۸❈
چشم می بستم
آفتاب تازه ای را خواب می دیدم
شعر من با آفتاب تازه می آمیخت
سحر این پیوند
❈۹❈
برگ ها را روح می بخشید
لفظ ها را سادگی می داد
واژه ها را مژده ی آزادگی می داد
من، برای باد ، شعری تازه می خواندم
❈۱۰❈
او ، برای شهر ، شعر تازه ای می خواند
شعر او تر بود
اما.... راستی .... اما
این سخن را مایه ای از خود ستایی نیست
❈۱۱❈
شعرم از شعرش روانتر بود
کامنت ها