نادر نادرپور:خواب می بینم همه شب ، اسب رهوار مرادم را یالش از نور سحرگاهان ، طلایی رنگ
❈۱❈
خواب می بینم همه شب ، اسب رهوار مرادم را
یالش از نور سحرگاهان ، طلایی رنگ
خواب می بینم که برزین بلند او
راه می پیمایم از فرسنگ تا فرسنگ
❈۲❈
رو به سوی قله های دور می آرم
قله های دور ، پنهان در غبار خنده ی خورشید
می روم آن سان که نعل اسب من از سینه ی هر سنگ لاله ی برقی برویاند
می روم آن سال که گرمای نفس های تب آلودش
می روم آن سال که گرمای نفس های تب آلودش
پرده ی ابریشمین آبشاران را بسوزاند
می روم آنجا که چون چشمم به طاق آسمان افتد
❈۳❈
بشکفد در باغ چشمم سوسن خورشید
همچو عکس بیشه ها در چشم آهوها
می روم آنجا که چون اسبم دو چشم از خواب بگشاید
نقش بندد در نگین مردمک هایش
❈۴❈
سایه ی پرواز خاموش پرستوها
عاقبت زین می کنم روزی به بیداری
اسب رهوار مرادم را
رو به سوی قله های دور می آرم
❈۵❈
قله های دور ، پنهان در غبار خنده ی خورشید
می روم آنجا که باغ آفرینش را بهاری هست
می روم آنجا که دل ها را شکوه انتظاری هست
کامنت ها