گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

نادر نادرپور:وقتی که شب با عطر پیچک ها از آسمان روشن اردیبهشتی در اتاق تیره ام لغزید

❈۱❈
وقتی که شب با عطر پیچک ها از آسمان روشن اردیبهشتی در اتاق تیره ام لغزید
من ، نامه ای را در جواب نامه ای آغاز می کردم نور از چراغ سقف می تابید
❈۲❈
من، با پر و بال قلم ، از خطه ی کاغذ تا قله ی اندیشه ها پرواز می کردم
ناگاه ، مغز لامپ در بطن فراخش ریخت کار قلم ، دشوار
❈۳❈
کار شب آسان شد آوای پایی از فراز پلکان برخاست
بیگانه ای بر آستان من ، نمایان شد دستش کلید برق را چرخاند
❈۴❈
اما از آن کوشیدن باطل ،‌ پشیمان شد با خود ، به نجوا گفت : در اینجا چراغی نیست
رندانه گفتم : روشنی در توست پاسخ ، در آن سوی لبانش ماند
❈۵❈
وز پشت ظلمت ، مردمک های درشتش را دیدم که در قعر سفیدی های چشمانش
حیران ،‌ به دنبال چراغ مرده می گردند آنگاه دست او هماهنگ نگاه او
❈۶❈
در تیرگی ها آن قدر کاوید تا نعش سرد لامپ را در زیر آوار حبابش یافت
وز دور ، در نوری که از روزن فرو می تافت درپیش چشمانم نگاهش داشت
❈۷❈
لحن درشت سرزنشبارش مرا لرزاند ایا تو می خواهی که این روشندل بیدار
از ریسمان دار ،‌ خود را در شب آویزد؟ آن سان که مغزش نگاهان دراندرون ریزد ؟
❈۸❈
در چشم تو ، ایا قبای مرگ تنها و تنها بر تن همسایگان نیکوست ؟
تا کی به مرگ دوست ، آسان می خوری سوگند اما نمی میری به جای دوست ؟
❈۹❈
گفتار او ،‌ حق بود از خویش پرسیدم که ایا دیدگان او
یک شب ، مرا هم چون چراغ مرده ای از سقف ، آویزان تواند دید ؟
❈۱۰❈
هرگز ندانستم که این اندیشه را دریافت یا ، بی سبب خندید
آنگاه ، بانگ پای او از آستان برخاست اندام او ، از دیده ، پنهان شد
❈۱۱❈
هر چند امشب ،‌ آن شب اردیبهشتی نیست ای میهمان ناشناس من
بار دگر ، بر آستان من نمایان شو خندان ،‌ سلامم کن
❈۱۲❈
من ، نیمه ای از نامه را مانم این نیمه ی ننوشته را بنویس
بنویس و با شادی تمامم کن

فایل صوتی خون و خاکستر نیمه ای از نامه

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها