نادر نادرپور:خدای جهان سرخوش از آفرینش مرا ارمغان کرد سازی یگانه
❈۱❈
خدای جهان سرخوش از آفرینش
مرا ارمغان کرد سازی یگانه
من آن ساز را بر دو زانو نشاندم
سرش را چو کودک فشردم به شانه
❈۲❈
دو سیمی که بر سینه اش بسته دیدم
دو رگ بود از مغز تا دل روانه
به سر پنجه ام هر دو را آزمودم
وز آنها به نوبت شنیدم ترانه
❈۳❈
یکی ، ناله ای داشت پیوسته غمگین
یکی دیگرش ، نغمه ای شادمانه
یکی خوشتر از خواب در صبح مستی
یکی تلخ ، چون بوسه ی تازیانه
❈۴❈
من اما دل از ساز خود بر نکندم
که مهری بدو و بم های ناسازگارش
سرودی برانگیختم عاشقانه
سرودی نه اندوه ، یک سر ، نه شادی
❈۵❈
سرودی که از هر دو بودش نشانه
زهی نغمه ی من در آن روزگاران
خوشا نوجوانی ، خوشا نوبهاران
شبی ، آسمان را بر افروخت برقی
❈۶❈
چو رودی که ویران کند بسترش را
چنان آتش افکند در آشیانم
که باد فنا برد خاکسترش را
من آویختم ساز خود بر درختی
❈۷❈
که تا شعله ور ننگرم پیکرش را
نگاهی بدو کردم از پشت آتش
بدان سان که دلداده ای دلبرش را
بر آن شاخه ی دور ، وارونه دیدم
❈۸❈
سحرگاه ، اندام افسونگرش را
هراسان و گریان به سویش دویدم
به دست نوازش سپردم سرش را
دل آنگونه بستم به تار غم او
❈۹❈
که بگسیختم رشته ی دیگرش را
اگر بانگ خوش داشت سیم نخستش
مگر نیست تا بشنوم خوشترش را
کنون ، ساز من بانگ شادی ندارد
❈۱۰❈
چو مرغی که گم کرده باشد پرش را
به خود گویم ای مرد شوریده خاطر
ازین پس ، بزن زخمه بر سیم آخر
کامنت ها