نادر نادرپور:در ژرفنای آینه ، مردی است مردی که با تخیل خورشید گونه اش
❈۱❈
در ژرفنای آینه ، مردی است
مردی که با تخیل خورشید گونه اش
دریا و آسمان را تصویر می کند
او ، صبح را به سرخی آتش
❈۲❈
بر می کشد ز خرمن پر دود آسمان
با این چراغ ، شب را تسخیر می کند
او ، آفریدگار بهار است
اندیشه های سبز جوان را
❈۳❈
از خاک مغزهای نیالوده
تا داربست روشن آفاق می برد
وان را چو آفتاب ، سرازیر می کند
او ، شیره ی حیات گیاهان را
❈۴❈
در گردش نهفته ی پیچاپیچ
از پشت مویرگ ها می بیند
در جزر و مد موجش تأثیر می کند
او ، نبض بیقرار جهان را
❈۵❈
چون مهره های کوچک تسبیح
در دست کبریایی خود دارد
هر جنبش رگش را تفسیر می کند
او ، داستان خون شدن لعل را
❈۶❈
در تخمدان آهکی سنگ
یا سرنوشت عشق صدف را
از ابتدای نطفگی شن
تا لحظه ی تولد مروارید
❈۷❈
تقریر می کند
او ، کیمیای مهر بشر را
بر لوحه ی فلزی تقدیر می زند
تقدیر می درخشد و تغییر می کند
❈۸❈
در ژرفنای آینه ، مردی است
مردی که گرچه چشم جهان بینش
همتای دیدگان خداوند است
خط شکستگی را بر لوح آینه
❈۹❈
هرگز نخوانده است
او ، جاودانگی را تعبیر می کند
کامنت ها