نادر نادرپور:این همایون مرغ زیبای اساطیری استخوانخواری که کنون آدمیخوار است
❈۱❈
این همایون مرغ زیبای اساطیری
استخوانخواری که کنون آدمیخوار است
طعمه هایش را که ما بودیم یک یک از زمین برچید
ناگهان برخاست
❈۲❈
یونسی گشتم که رفتم در دل ماهی
گم شدم در قعر دریای شگرف آسمان با او
یا سلیمانی شدم بر گرده ی آن دیو درگاهی
پرکشیدم از کران تا بیکران با او
❈۳❈
در دل آفاق آرام شبانگاهی
از شکاف دیده ی این مرغ یا ماهی
آسمان تیره را در لابلای کهکشان روشنش دیدم
آب بود ایا که زیر کاه پنهان بود
❈۴❈
یا میان ریگ ها ، رودی پریشان بود ؟
رود گفتم ، رودکی آمد به یاد من
در شب تاریخ ( یا تاریک ) او را بر فراز توسنش دیدم
کز دل جیحون گذر می کرد و این ابیات را می خواند
کز دل جیحون گذر می کرد و این ابیات را می خواند
آب جیحون با همه پهناش
خنگ ما را تا میان اید
❈۵❈
ریگ آموی و درشتی هاش
زیر پایم پرنیان اید
خویش را با او
در ترازوی دقیق عدل سنجیدم
❈۶❈
هر دو از سویی به دیگر سو ،روان بودیم
مرکب او ، یال سیمین داشت
مرکب من ، بال پولادین
زیر پای مرکب او ، آب جیحون بود
❈۷❈
زیر بال مرکب من ، آبی گردون
زیر پای مرکب او ، ریگ آموی و درشتی ها
زیر بال مرکب من ، رنگ دریاها و کشتی ها
مرکب او را کف امواج خشم آلود
❈۸❈
تا میان می آمد و ، زود از میان می رفت
مرکب من ، در کف سیمابگون ابر
غوطه ها می خورد و ، بیرون می شد و تا بیکران می رفت
من نمی خواندم و لیکن رودکی می خواند
من نمی خواندم و لیکن رودکی می خواند
آب جیحون با همه پهناش
خنگ ما را تا میان اید
❈۹❈
ریگ آموی و درشتی هاش
زیر پایم پرنیان اید
رودکی می رفت و این ابیات را می خواند
رودکی ده گام صد ساله
❈۱۰❈
از من و از مرکب من پیشتر می راند
رودکی می تاخت با اسب سپید سیمگون یالش
من به دنبالش
هر دو ، از خود بیخبر بودیم
❈۱۱❈
ما دو مجنون همسفر بودیم
کامنت ها