نادر نادرپور: باری به دوش داشتی از دور دست ها باری پر از غرور و درستی
❈۱❈
باری به دوش داشتی از دور دست ها
باری پر از غرور و درستی
باری که دسترنج کمال و کلام بود
تصویری می کشیدی بر پرده ی سپید
❈۲❈
تصویری از همیشه و هرگز
تصویر ناتمام تو ، نقش تمام بود
افسانه می سرودی با لفظ ناشناس
لفظی نقابدار معانی
❈۳❈
بدرود در کلام تو ، عین سلام بود
در لحظه ی هجوم جوانی
زخمی به سینه یافتی از هجر آفتاب
زخمی که لطمه هاش پس از التیام بود
❈۴❈
شب را همیشه دشمن خود می شناختی
اما ، به نیروز میانسالی
مغز تو را ستاره مسخر کرد
این انتقام شب بود ، این انتقام بود
❈۵❈
آه ای برادر ، ای به سفر رفته
گویی ترا ز بندر پنهان صدا زدند
شاید که گمرهان شب دریا
حاجت به نور سرخ چراغ تو داشتند
❈۶❈
آری ، چراغ قلب تو یاقوت فام بود
کامنت ها