گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

نادر نادرپور: اندیشه و تیشه ام مهیا بود چون لوح و قلم ، کنار یکدیگر

❈۱❈
اندیشه و تیشه ام مهیا بود چون لوح و قلم ، کنار یکدیگر
وان سنگ سپید ، روبروی من تا پیکری از دلش برآرد سر
❈۲❈
آن لحظه ی پاک آفریدن بود آن لحظه ی تالی خدا بودن
با هستی کائنات پیوستن از عالم خاکیان جدا بودن
❈۳❈
چون تیشه ی من به فرق سنگ آمد از دست کسی دو ضربه بر در خورد
بلیس نباشد این که می اید ؟ این گفتم و خنده بر لبم پژمرد
❈۴❈
اندیشه کنان به سوی در رفتم گفتم : تو که ای ، فرشته ای یا شیطان ؟
من خالق آدمی دگر هستم سرخم کن و مزد طاعتت بستان
❈۵❈
در چون دهنم گشوده ماند از بهت او آمده بود و شمع در دستش
دل گفت : فرشته است و شیطان نیست در از پی او دوید و ،‌ او بستش
❈۶❈
بر توده ی سنگ تکیه زد خندان گفتا چه درین جماد می جویی ؟
گفتم : آدم به خنده گفت : اینک حواست برابرت ، چه می گویی ؟
❈۷❈
فریاد زدم که : پس ، بهشت اینجاست نالیدکه : از بهشت بیزارم
برگیر مرا و بر زمین افکن تا دل به گناه عشق بسپارم
❈۸❈
آنگاه ، تن از حریر ،‌ عریان کرد گفتا که : مرا بیافرین از تو
آن حرمت زاهدانه را بشکن وین خواهش عاشقانه را بشنو
❈۹❈
شمعی که به کف گرفته بود افسرد من تیشه ز دست خود رها کردم
آنگاه تن برهنه ی او را با خون و خیالم آشنا کردم
❈۱۰❈
از کالبدش ، گلی فراهم شد آغشته به مهر ، چون دل آدم
از حد جمال محض ، لختی بیش وز حد کمال عشق ، چیزی کم
❈۱۱❈
چون پیکر تازه اش پدید آمد دیدم که به هر چه هست می ارزد
چون دست به گوی سینه اش بردم دیدم که ز فرط لطف می لرزد
❈۱۲❈
سر در بر او به سجده خم کردم هنگام نماز صبحگاهی بود
او شمع به شام تیره ام آورد بخشایش روشن الهی بود
❈۱۳❈

فایل صوتی شام بازپسین شبی در کارگاه تندیسگر

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها