نادر نادرپور:شگفتا ! نخستین شب فروردین بزاد از پسین روز اسفندماه
❈۱❈
شگفتا ! نخستین شب فروردین
بزاد از پسین روز اسفندماه
حریق شفق ، قفس سال را
ز نو ، زاد در خرمن شامگاه
❈۲❈
ازین شب که بوی زمستان در اوست
نیاید بهاران نو ، باورم
الا ای درختان تاریک شب
❈۳❈
من از روح باران پریشانترم
شما لرزه های تن خویش را
فرو می تکانید در هم هنوز
❈۴❈
من اما ، ز سوز زمستان دل
نیفشرده ام دیده بر هم هنوز
الا ای درختان تاریک شب
❈۵❈
شما در نخستین دم کائنات
زمین را به زیر قدم داشتید
زمینی چو پایان شطرنج ، مات
❈۶❈
شما چون سپاهی به هنگام فتح
به هر گام ، بیرق برافراشتید
ولی چون به گوش آمد آوای ایست
همه ، پای خود در زمین کاشتید
❈۷❈
چو در پیش تقدیر زانو زدید
شما را جهان دست یاری گرفت
شما چاره را در سکون یافتید
❈۸❈
مرا دل ، ره بیقراری گرفت
شما را سکون گر دل آسوده کرد
مرا بی قراری ، مرادی نداد
❈۹❈
زمین چون مرا مست خورشید دید
به نامردی ام بند برپا نهاد
هم کنون شما در پسین روز سال
❈۱۰❈
من اندر نخستین شب فروردین
درختیم ، اما ، یکی بی بهار
یکی ، گل برآورده از آستین
❈۱۱❈
بگویید تا صبح اردیبهشت
براید ز آفاق تاریک من
مگر برکشد غنچه ی آفتاب
سر از شاخساران باریک من
کامنت ها