نادر نادرپور:شبانگهان که شفق ، موج آتشینش را به صخره های زمین کوبد از کرانه ی روز
❈۱❈
شبانگهان که شفق ، موج آتشینش را
به صخره های زمین کوبد از کرانه ی روز
به جای آن که دل از آفتاب برگیرم
گمان برم که طلوعش میسر است هنوز
❈۲❈
اگر رها کند ین باور شگفت مرا
اگر تهی شوم از ین امید بی فرجام
چنان به سوی افق می گریزم از دل شهر
❈۳❈
که آفتاب بسوزاندم در آتش خویش
مرا خیالی از ینگونه در سر است هنوز
ازین خیال ، چه سود ؟
من آن اسیر سیه روزگار امیدم
❈۴❈
من آن مریض شفاناپذیرا یمانم
وگرنه ، آه چرا در شبی چنین تاریک
مرا به رجعت خورشید ، باور است هنوز ؟
کامنت ها