نادر نادرپور:پای به زنجیر بسته زخمی پیرم کاین همه درد مرا امید دوا نیست
❈۱❈
پای به زنجیر بسته زخمی پیرم
کاین همه درد مرا امید دوا نیست
مرهم زخمم که چون شکاف درخت است
جز مس جوشان آفتاب خدا نیست
❈۲❈
نشتر خونریز خارهای پر از زهر
می ترکاند حباب زخم تنم را
خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم
❈۳❈
می مکد آهسته شیره ی بدنم را
کرکس پیری که آفتابش خوانند
بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار
❈۴❈
پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ
ناخن تیزم شکسته در تن هر خار
مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر
❈۵❈
چون به شن تر ، شیاری از تن ماری
تا به زمین پاشد آسمان نمک نور
برکشد از رخم شانه هام ، دماری
❈۶❈
من مگر آن دزد آتشم که سرانجام
خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت
بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر
چارستونم به چارمیخ بلا دوخت
❈۷❈
بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است
گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست
بر سرم ای سرنوشت ! کرکس پیری است
❈۸❈
طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست
موم تنم در آفتاب بسوزان
مغز سرم را به کرکسان هوا ده
❈۹❈
آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز
خاک وجود مرا به باده فنا ده
کامنت ها