نادر نادرپور: گهواره ی دو چشم سیاه تو آرامگاه کودکی من بود
❈۱❈
گهواره ی دو چشم سیاه تو
آرامگاه کودکی من بود
گویی مرا چو در دل شب زادند
در من چراغ عشق تو روشن بود
❈۲❈
چون زلف دایه بر رخ من می ریخت
از آن ، نسیم موی تو می آمد
برق نگاه من چو بر او می تافت
❈۳❈
از سوی او به سوی تو می آمد
شب ها چو قصه های کهن می گفت
در گوش من صدای تو می پیچید
❈۴❈
چون تار مویی از سر خود می کند
گویی که تار موی ترا می چید
در بوسه های وحشی شیرنیش
❈۵❈
طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت
در گریه های گرم گوارایش
اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت
❈۶❈
جفت منی که بسته به من بودی
وز من ترا ندیده جدا کردند
آنگه چو گریه های مرا دیدند
نام ترا دوباره صدا کردند
❈۷❈
چون غیر او نبود ترا نامی
عمری تلاش در پی او کردم
بی آنکه هرگزت بتوانم یافت
❈۸❈
با خواب و با خیال تو خو کردم
در هر رخی که رنگ جمالی داشت
سیمای آشنای ترا دیدم
❈۹❈
در هر دلی که چشمه ی عشقی بود
تصویر دلربای ترا دیدم
اما اگر تو زاده شدی با من
❈۱۰❈
پیش من چگونه سفر کردی ؟
چون چشم من همیشه ترا می جست
از چشم من چگونه حذر کردی ؟
❈۱۱❈
امروز ، آفتاب امید من
در نیمروز زندگی خویش است
حیران به راه رفته فرو مانده
اندیشه می کند که چه در پیش است
❈۱۲❈
آه ای کسی که دل به تو می بندم
ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟
آیا تو ای امید جوان مانده
❈۱۳❈
همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟
کامنت ها