نادر نادرپور:چرا ز کوزه ی ماه امشب نمی برون نتراویدست ؟
❈۱❈
چرا ز کوزه ی ماه امشب
نمی برون نتراویدست ؟
چرا نگاه خدا ، دیگر
درین خرابه نکاویدست ؟
❈۲❈
ستارگان طلایی خشم
چرا به باد فنا رفتند ؟
پرندگان طلایی بال
❈۳❈
چرا به کام بلا رفتند ؟
چرا درین شب بی فرجام
ز هیچ سو نوزد بادی ؟
❈۴❈
چرا به گوش نیاویزد
طنین وحشی فریادی ؟
چرا به خاک نریزد نرم
❈۵❈
غبار سربی بارانی ؟
چرا ز خواب نخیزد باز
زمین به نعره ی طوفانی ؟
❈۶❈
زمین و من ، دو تب آلودیم
پر از تشنج هذیان ها
نهفته در دل ما خاموش
لهیب آتش عصیان خا
❈۷❈
زمین و من ، دو غضبناکیم
لب از خروش فروبسته
ز گیر و دار عبث ، رنجور
❈۸❈
ز پیچ و تاب عبث ، خسته
تو ای شب ، ای شب بی فریاد
تویی که از من و او دوری
❈۹❈
تو از فشار غضب لالی
تو از هجوم حسد کوری
تو ای شب ، ای شب بی فریاد
❈۱۰❈
تویی که تیره چو کابوسی
برو که در تو نمی بینم
فروغ شعله ی فانوسی
❈۱۱❈
من از تو پیرترم ، ای شب
من از تو کورترم ، ای ماه
چرا چراغ نمی گیرید
مرا به پیچ و خم این راه ؟
کامنت ها