نادر نادرپور:سیمرغ قله های کبودم که آفتاب هر بامداد ، بوسه نشاند به بال من
❈۱❈
سیمرغ قله های کبودم که آفتاب
هر بامداد ، بوسه نشاند به بال من
سر پیش من به خاک نهد کوهسار پیر
وز آسمان فرو نیاید خیال من
❈۲❈
چون چتر بال ها بگشایم فراز کوه
گویی درختی از دل سنگ آورم برون
در سینه ی پرنده ی رنگین کوهسار
❈۳❈
منقار تیز خویش فرو کنم به خون
در آسمان پاک ، نبیند کسی مرا
جز ریزتر ز خال سپید ستاره ای
❈۴❈
آن گونه می پرم که به چشم ستاره ها
گویی ز کوه می گسلد سنگپاره ای
مغرورتر ز فله ی در ابر خفته ام
❈۵❈
از پشت من نمی گذرد سیل بادها
نقش خجسته ایست به چشمان آسمان
سیمای من در آینه ی بامدادها
❈۶❈
چون از فراز کوه نظر می کنم به خاک
بال از هراس من نگشاید پرنده ای
اشک آورم به چشم تماشاگر حسود
تا شور کینه را ننشاند به خنده ا ی
❈۷❈
اما درون سینه ی من بیم خفته ایست
کز اوج قله های غرور آردم به زیر
یک روز ، روح کوه که دلبسته ی من است
❈۸❈
فریاد می زند که : مرو ! تیر ، تیر ، تیر
کامنت ها